vrijdag 30 december 2011

گلوله‌ها از زمین و هوا باریدن گرفته بودند

خدا قبول کنه!
به یاد فریدون عینی

صبح جمعه ۱۹فروردین، بعد از نماز صبح، به فریدون که کنارم نشسته بود گفتم: فریدون دیشب وقتی توزیع جیره غذایی را به تو سپردند و قبول نکردی، من خیلی تعجب کردم. گفت: ترسیدم با اینکار مجبور شوم پشت صحنه بمانم، چون تکیه کلامش ”خدا قبول کنه“ بود به شوخی گفتم: خدا قبول کنه!.

همین موقع یکی از بچه‌ها گفت: ستون بزرگی از خودرو و زرهی با چراغهای روشن به سمت ما میآد. فریدون با عجله بلند شد و برافروخته به ستونهاى زرهى خيره شد. کمی بعد درحالیکه دشمن با شلیکهای مستمر به نفرات جلویی ما نزدیک می‌شد، فریدون را دیدم که به‌رغم ناراحتی قلبی و واریس مزمن پا؛ از جا کنده شد و به سمت دشمن، حركت كرد. لحظاتی بعد، صحنه‌ای دیدم عاشورا گونه. در یک سو مجاهدین بودند، اعم از جدیدترین و قدیمی‌ترین اعضا با دست خالی و تن بی‌سپر. و در آن سو، روح پلید خمینی.

با این‌که گلوله‌ها از زمین و هوا باریدن گرفته بودند و خودروهای دشمن هم، با سرعت زیاد؛ بدنهای بچه‌ها را با شتاب به این سو و آنسو پرتاب می‌کردند اما دقایقی بعد دشمن، به‌علت مقاومت بى شكاف بچه‌ها ناگزير از توقف و حتى عقب نشينى شد. درست در آخرین خاکریزی که قاتلها پشت آن پناه گرفته بودند، دیدم فریدون با برافروختگی دارد شعار می‌دهد اما درست در همین لحظه، جنایتکاری برای خالی کردن عقده‌های حیوانیش، از فاصله ۲۰ تا ۳۰ متری، قلب رنجور فریدون را نشانه روی کرد و او را به خاک انداخت. بی‌اختیار تکیه کلام خودش بر زبانم جارى شد: فریدون! خدا قبول کنه!

Geen opmerkingen:

Een reactie posten