خدا قبول کنه!
به یاد فریدون عینی
صبح جمعه ۱۹فروردین، بعد از نماز صبح، به فریدون که کنارم نشسته بود گفتم: فریدون دیشب وقتی توزیع جیره غذایی را به تو سپردند و قبول نکردی، من خیلی تعجب کردم. گفت: ترسیدم با اینکار مجبور شوم پشت صحنه بمانم، چون تکیه کلامش ”خدا قبول کنه“ بود به شوخی گفتم: خدا قبول کنه!.
همین موقع یکی از بچهها گفت: ستون بزرگی از خودرو و زرهی با چراغهای روشن به سمت ما میآد. فریدون با عجله بلند شد و برافروخته به ستونهاى زرهى خيره شد. کمی بعد درحالیکه دشمن با شلیکهای مستمر به نفرات جلویی ما نزدیک میشد، فریدون را دیدم که بهرغم ناراحتی قلبی و واریس مزمن پا؛ از جا کنده شد و به سمت دشمن، حركت كرد. لحظاتی بعد، صحنهای دیدم عاشورا گونه. در یک سو مجاهدین بودند، اعم از جدیدترین و قدیمیترین اعضا با دست خالی و تن بیسپر. و در آن سو، روح پلید خمینی.
با اینکه گلولهها از زمین و هوا باریدن گرفته بودند و خودروهای دشمن هم، با سرعت زیاد؛ بدنهای بچهها را با شتاب به این سو و آنسو پرتاب میکردند اما دقایقی بعد دشمن، بهعلت مقاومت بى شكاف بچهها ناگزير از توقف و حتى عقب نشينى شد. درست در آخرین خاکریزی که قاتلها پشت آن پناه گرفته بودند، دیدم فریدون با برافروختگی دارد شعار میدهد اما درست در همین لحظه، جنایتکاری برای خالی کردن عقدههای حیوانیش، از فاصله ۲۰ تا ۳۰ متری، قلب رنجور فریدون را نشانه روی کرد و او را به خاک انداخت. بیاختیار تکیه کلام خودش بر زبانم جارى شد: فریدون! خدا قبول کنه!
vrijdag 30 december 2011
dinsdag 27 december 2011
طي 48ساعت گذشته اشرف براي بار دوم مورد اصابت موشك قرار گرفت
در ساعت 20امشب مجددا براي بار دوم درچهل هشت ساعت گذشته اشرف مورداصابت موشك قرار گرفت
اين موشك از جنوب اشرف شليك شد خاطر نشان ميشود كه امروزبعد ازظهرتحركات مشكوكي در ضلع جنوبي اشرف مشاهده شده بود از جمله يك خود روي پاترول مشكي در حال نقل و انتقال نيروهاي قدس بوده است
منبع خبر :خبر فوري سيماي آزادي تلويزيون ملي ايران
اين موشك از جنوب اشرف شليك شد خاطر نشان ميشود كه امروزبعد ازظهرتحركات مشكوكي در ضلع جنوبي اشرف مشاهده شده بود از جمله يك خود روي پاترول مشكي در حال نقل و انتقال نيروهاي قدس بوده است
منبع خبر :خبر فوري سيماي آزادي تلويزيون ملي ايران
محمد رضا پيرزادي:نسل سياوش در آتش -فرو غ اشرف
محمد رضا پيرزادي:نسل سياوش در آتش -فروغ اشرف
دفتر شعله وري از شهداي فروغ اشرف كه در 19فروردين امسال بر اثر حمله جنايتكارانه خامنه اي - مالكي در اشرف به شهادت رسيدند
دوستان عزيز لطفا اين پتيشن را امضا كنيد و دست از فعاليت و حمايتهاي خود برنداريد. پيروزي از آن انقلابيون است به اين ايمان داشته باشيد. بهاي آزادي فداست
اين سايت پتيشن را امضا كنيد:
https://www.petitionbuzz.com/petitions/delistpmoi
دفتر شعله وري از شهداي فروغ اشرف كه در 19فروردين امسال بر اثر حمله جنايتكارانه خامنه اي - مالكي در اشرف به شهادت رسيدند
دوستان عزيز لطفا اين پتيشن را امضا كنيد و دست از فعاليت و حمايتهاي خود برنداريد. پيروزي از آن انقلابيون است به اين ايمان داشته باشيد. بهاي آزادي فداست
اين سايت پتيشن را امضا كنيد:
https://www.petitionbuzz.com/petitions/delistpmoi
zondag 25 december 2011
zaterdag 24 december 2011
ايرانيان تبعيدي باتضمين امنيتي حاضربه ترك اشرف هستند
آسوشيتدپرس:مخالفان ايراني به شرط تضمينهاي امنيتي سازمان ملل و آمريكا حاضرند كمپ اشرف را ترك كنند1390
dinsdag 20 december 2011
احمدینژاد در جنگلهای شمال عليه نظام
!
یک رسانه وابسته به وزارت اطلاعات خواستار رسیدگی در مورد اخبار منتشر شده پیرامون آموزشهای نظامی باند احمدینژاد در جنگلهای شمال و برخورد شدید با آن شد.
این ارگان وزارت اطلاعات با استناد به اظهارات داوود احمدینژاد، برادر رئیسجمهور نظام، با لحن هشدار دهندهیی نوشت: اگر واقعاً حرفهای ایشان واقعیت دارد و جریانی آن هم در درون دولت بهطور غیرقانونی و پنهانی دست به کار سلاح و آموزشهای مخفیانه نظامی در دل جنگلهای شمال و خارج از کشور شده است و برای یاران خود مجوز حمل سلاح هم صادر کرده، باید از نهادهای نظارتی و امنیتی مسئول انتظار برخورد سریع و بیمماشات با این روند را داشته باشیم.
ارگان خبری وزارت اطلاعات با ابراز نگرانی افزود: «مگر میشود اقداماتی بدین خطرناکی در دل دولت انجام شود و مسئول سابق بازرسی نهاد ریاستجمهوری هم در سخنرانیها و مصاحبههای خود آن را مدام جار بزند ولی کسی کاری نکند و مقدمات محاربه را در هم نشکند؟!
این ارگان وزارت اطلاعات با استناد به اظهارات داوود احمدینژاد، برادر رئیسجمهور نظام، با لحن هشدار دهندهیی نوشت: اگر واقعاً حرفهای ایشان واقعیت دارد و جریانی آن هم در درون دولت بهطور غیرقانونی و پنهانی دست به کار سلاح و آموزشهای مخفیانه نظامی در دل جنگلهای شمال و خارج از کشور شده است و برای یاران خود مجوز حمل سلاح هم صادر کرده، باید از نهادهای نظارتی و امنیتی مسئول انتظار برخورد سریع و بیمماشات با این روند را داشته باشیم.
ارگان خبری وزارت اطلاعات با ابراز نگرانی افزود: «مگر میشود اقداماتی بدین خطرناکی در دل دولت انجام شود و مسئول سابق بازرسی نهاد ریاستجمهوری هم در سخنرانیها و مصاحبههای خود آن را مدام جار بزند ولی کسی کاری نکند و مقدمات محاربه را در هم نشکند؟!
maandag 19 december 2011
فعال دانشجوي تهران مركز به قتل رسيد
نسترن عظميي
بچه تهران
دانشجوي رشته كاميپوتر تهران مركز
بيست چهار ساله ...
وقتی نسترن عظیمی را دستگیر کردند، سال دوم کامپیوتر را میگذراند، دانشجویی فعال بود و در بسیاری از تجمعات اعتراضی دانشجویان بهخصوص در دانشگاه پلیتکنیک شرکت داشت و به همین خاطر او را دستگیر کردند. نسترن مدتی را در بند ۲۰۹ بهسر برد. اما زندان اراده او را برای ادامه مبارزه به شیوه مؤثرتر جزمتر کرد. پس از آزادی از زندان، از طریق یکی از آشنایانش با مجاهدین و اشرف آشنا شد.
«تا آذر ماه ۸۵ که نیلوفر از اشرف برایم نامه داد. من نمیدانستم که سازمان وجود دارد. همین باعث کنجکاوی من شد. در اینترنت شروع کردم به سرچ و جست و جو... کم کم تصمیم گرفتم که به اشرف سفری داشته باشم و رابطهام را با سازمان قویتر کردم.
نسترن برای دیدار و آشنایی به اشرف آمد. اما در بازگشت به ایران، دستگیر شد. اما حال دیگر دنیایش عوض شده بود، آنچه در اشرف دیده بود تا اعماق وجودش رسوخ کرده و روح زلالش را سیراب کرده بود. وقتی با وثیقهیی سنگین آزاد شد، دیگر ماندن تحت آن حاکمیت ننگین و مشاهده دردهای مردم بدون اینکه بتواند کاری برای آنها بکند، برایش رنجی جانکاه و تحملناپذیر بود. او انتخابش را کرده بود، فکر ادامه تحصیل، وثیقه سنگین و تهدید دستگیری مجدد در مسیر، چیزهایی نبودند که بتوانند کمترین خللی در اراده او برای رسیدن به آنجا که برایش بیتاب بود، ایجاد کنند. او برای اشرف بیقرار بود و بهاشرف پیوست.
خودش در این مورد نوشته:
در این پروسه به این رسیدم که هیچکسی اتفاقی اشرفی نشده است. اشرف هم در خاک خلاصه نمیشود که ساده بتوان آن را بهدست آورد. برای اشرفی ماندن باید (قیمت) داد… الآن که این سعادت نصیبم شده است که در مقام یک اشرفی بتونم در این کار حضور داشته باشم تعهد… میدهم که این ۶سال پایداری را پر کنم…».
آنها که نسترن را در صحنههای نفسگیر ۶ و ۷مرداد دیده بودند چنین گواهی دادند:
«روز ۶مرداد، روز حمله به اشرف در مرداد۸۸، نسترن درصف اول بود و در مقابل مزدوران مهاجم میجنگید»
اما این بار در ۱۹فروردین، نسترن، نسترن دیگری بود. آخر او تعهد جنگ صد برابر داده و نوشته بود:
«من مجاهد خلق اشرفی با اشراف کامل به شرایط درسال قیام و خیزش متعهد میشوم که در راستای تحقق آرمانم گام بردارم و حاضرم برای تحقق آن بهایش را بپردازم این منم مجاهد خلق که فریاد سر میدهم هیهات منا الذله با عزمی راسختر از قبل در پیوند با شهیدان راه آزادی»
و این چنین بود که نسترن در حماسه فروغ اشرف در حالی که تنها ۲۴بهار را تجربه کرده بود، اما شهامت و جنگآوریش به سرداران جنگدیده و میدان آزموده میمانست؛ جنگی با دستهای خالی و تنهای بیسپر در برابر گلوله و تیربار و زرهی و هاموی باشد.
«میخواهم که با تمام قوا از ارزشهای سازمان دفاع کنم و در این کارزار بزرگ در کنار سایر اشرفیها در تمام صحنهها و رویاروییها هیهات مناالذله خودم را بگویم و تا آخرین قطره خونم در رکاب خواهرمریم بمانم» - از نامه مجاهد شهید نسترن عظیمی به مریم رجوی
بیقرار بود و برای پرواز رهایی لحظهشماری میکرد، تنها کلام بر لباش بیا بیا بود؛ این صدای نسترن است:
«در واقع این همون معامله خامنهایه، این همون معامله خامنهای با مالکیه که چون کار خودش رو تو قیام تو ایران تموم شده میبینه و اتفاقا ما پیام مجاهد شهید محسن دگمهچی رو همین چند وقت پیش شنیدیم. پیام ایشون به همه اشرفیها به همه اشرفنشانها و به همه مردم ایران ایستادگی، ایستادگی و ایستادگی بود و ما هم همونطور که از قبل گفتیم و الآن هم به ولیفقیه ارتجاع میگیم همین پیاممون بیا بیا بهشه. هر چی تو چنتهداری بیار، هر کاری میخوای بکن، ما ذرهیی از آرمان مون، ذرهیی از هدفمون کوتا بیا نیستیم».
«تعهد میدم که همیشه حاضر به جنگ باشم. همیشه شمشیرم آماده باشه. حاضرم، به خدا تا آخرش هستم فقط سازمان و رهبریام رو دارم. به همه چیز هم بیا بیا میگم». از نامه به رهبر مقاومت
چهار روز قبل از شهادتش گفت: «پیام ما بهعنوان مجاهد اشرفی بهعنوان زنان مجاهد اشرفی یک چیز بیشتر نیست، اونهم اینه که: ولیفقیه هر چی تو چنتهداری بیار. زرهی که سهله بیشتر از اینش رو هم بیار. ما خیلی وقته که بیا بیا مون رو گفتیم، الآن هم میگیم و تا وقتی تو رو سرنگون نکنیم مطمئن باش که ذرهیی از این مسیر و ذرهیی از این هدف مون کوتاه بیا نیستیم.
نسترن بیقرار بود. دل در گرو خلقی اسیر داشت و نبضاش همواره با آنان میتپید. در شب عاشورای سال۸۸ درحالیکه قیام در ایران جوشان و خروشان بود نوشت:
«اینجانب نسترن عظیمی در شب عاشورا و در شرایطی که خلق قهرمان، ایران را با خون پاک خود از هرگونه شرک و یزیدیان مطهر ساختند و عزم خود را جزم کردند تا یزید زمان را سرنگون سازند من هم بهعنوان مجاهد خلق که همه چیزم را فدای خلقم کردم و در مسیر عاشورا قدم گذاشتهام در شروع بهار ۷ خود را نیازمند میبینم که در مداری بسا بالاتر دوباره انتخاب کنم، دوباره به امام حسین حاضرم را بگویم و با ۱۲۰هزار شهید که اکنون خونشان به گل نشسته... عهدی دوباره میبندم و با برداشتن این قدم و هم سو با مردم ایران علیه ظلم و ستم خمینی و آل خمینی آماده و حاضر به جنگ هستم... . هیهات منا الذله. حاضر حاضر حاضر-۵-۱۰-۸۸».
لطفا اين پتيشن را امضا كنيد
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
از همكاري شما بسيار سپاسگذارم
بچه تهران
دانشجوي رشته كاميپوتر تهران مركز
بيست چهار ساله ...
وقتی نسترن عظیمی را دستگیر کردند، سال دوم کامپیوتر را میگذراند، دانشجویی فعال بود و در بسیاری از تجمعات اعتراضی دانشجویان بهخصوص در دانشگاه پلیتکنیک شرکت داشت و به همین خاطر او را دستگیر کردند. نسترن مدتی را در بند ۲۰۹ بهسر برد. اما زندان اراده او را برای ادامه مبارزه به شیوه مؤثرتر جزمتر کرد. پس از آزادی از زندان، از طریق یکی از آشنایانش با مجاهدین و اشرف آشنا شد.
«تا آذر ماه ۸۵ که نیلوفر از اشرف برایم نامه داد. من نمیدانستم که سازمان وجود دارد. همین باعث کنجکاوی من شد. در اینترنت شروع کردم به سرچ و جست و جو... کم کم تصمیم گرفتم که به اشرف سفری داشته باشم و رابطهام را با سازمان قویتر کردم.
نسترن برای دیدار و آشنایی به اشرف آمد. اما در بازگشت به ایران، دستگیر شد. اما حال دیگر دنیایش عوض شده بود، آنچه در اشرف دیده بود تا اعماق وجودش رسوخ کرده و روح زلالش را سیراب کرده بود. وقتی با وثیقهیی سنگین آزاد شد، دیگر ماندن تحت آن حاکمیت ننگین و مشاهده دردهای مردم بدون اینکه بتواند کاری برای آنها بکند، برایش رنجی جانکاه و تحملناپذیر بود. او انتخابش را کرده بود، فکر ادامه تحصیل، وثیقه سنگین و تهدید دستگیری مجدد در مسیر، چیزهایی نبودند که بتوانند کمترین خللی در اراده او برای رسیدن به آنجا که برایش بیتاب بود، ایجاد کنند. او برای اشرف بیقرار بود و بهاشرف پیوست.
خودش در این مورد نوشته:
در این پروسه به این رسیدم که هیچکسی اتفاقی اشرفی نشده است. اشرف هم در خاک خلاصه نمیشود که ساده بتوان آن را بهدست آورد. برای اشرفی ماندن باید (قیمت) داد… الآن که این سعادت نصیبم شده است که در مقام یک اشرفی بتونم در این کار حضور داشته باشم تعهد… میدهم که این ۶سال پایداری را پر کنم…».
آنها که نسترن را در صحنههای نفسگیر ۶ و ۷مرداد دیده بودند چنین گواهی دادند:
«روز ۶مرداد، روز حمله به اشرف در مرداد۸۸، نسترن درصف اول بود و در مقابل مزدوران مهاجم میجنگید»
اما این بار در ۱۹فروردین، نسترن، نسترن دیگری بود. آخر او تعهد جنگ صد برابر داده و نوشته بود:
«من مجاهد خلق اشرفی با اشراف کامل به شرایط درسال قیام و خیزش متعهد میشوم که در راستای تحقق آرمانم گام بردارم و حاضرم برای تحقق آن بهایش را بپردازم این منم مجاهد خلق که فریاد سر میدهم هیهات منا الذله با عزمی راسختر از قبل در پیوند با شهیدان راه آزادی»
و این چنین بود که نسترن در حماسه فروغ اشرف در حالی که تنها ۲۴بهار را تجربه کرده بود، اما شهامت و جنگآوریش به سرداران جنگدیده و میدان آزموده میمانست؛ جنگی با دستهای خالی و تنهای بیسپر در برابر گلوله و تیربار و زرهی و هاموی باشد.
«میخواهم که با تمام قوا از ارزشهای سازمان دفاع کنم و در این کارزار بزرگ در کنار سایر اشرفیها در تمام صحنهها و رویاروییها هیهات مناالذله خودم را بگویم و تا آخرین قطره خونم در رکاب خواهرمریم بمانم» - از نامه مجاهد شهید نسترن عظیمی به مریم رجوی
بیقرار بود و برای پرواز رهایی لحظهشماری میکرد، تنها کلام بر لباش بیا بیا بود؛ این صدای نسترن است:
«در واقع این همون معامله خامنهایه، این همون معامله خامنهای با مالکیه که چون کار خودش رو تو قیام تو ایران تموم شده میبینه و اتفاقا ما پیام مجاهد شهید محسن دگمهچی رو همین چند وقت پیش شنیدیم. پیام ایشون به همه اشرفیها به همه اشرفنشانها و به همه مردم ایران ایستادگی، ایستادگی و ایستادگی بود و ما هم همونطور که از قبل گفتیم و الآن هم به ولیفقیه ارتجاع میگیم همین پیاممون بیا بیا بهشه. هر چی تو چنتهداری بیار، هر کاری میخوای بکن، ما ذرهیی از آرمان مون، ذرهیی از هدفمون کوتا بیا نیستیم».
«تعهد میدم که همیشه حاضر به جنگ باشم. همیشه شمشیرم آماده باشه. حاضرم، به خدا تا آخرش هستم فقط سازمان و رهبریام رو دارم. به همه چیز هم بیا بیا میگم». از نامه به رهبر مقاومت
چهار روز قبل از شهادتش گفت: «پیام ما بهعنوان مجاهد اشرفی بهعنوان زنان مجاهد اشرفی یک چیز بیشتر نیست، اونهم اینه که: ولیفقیه هر چی تو چنتهداری بیار. زرهی که سهله بیشتر از اینش رو هم بیار. ما خیلی وقته که بیا بیا مون رو گفتیم، الآن هم میگیم و تا وقتی تو رو سرنگون نکنیم مطمئن باش که ذرهیی از این مسیر و ذرهیی از این هدف مون کوتاه بیا نیستیم.
نسترن بیقرار بود. دل در گرو خلقی اسیر داشت و نبضاش همواره با آنان میتپید. در شب عاشورای سال۸۸ درحالیکه قیام در ایران جوشان و خروشان بود نوشت:
«اینجانب نسترن عظیمی در شب عاشورا و در شرایطی که خلق قهرمان، ایران را با خون پاک خود از هرگونه شرک و یزیدیان مطهر ساختند و عزم خود را جزم کردند تا یزید زمان را سرنگون سازند من هم بهعنوان مجاهد خلق که همه چیزم را فدای خلقم کردم و در مسیر عاشورا قدم گذاشتهام در شروع بهار ۷ خود را نیازمند میبینم که در مداری بسا بالاتر دوباره انتخاب کنم، دوباره به امام حسین حاضرم را بگویم و با ۱۲۰هزار شهید که اکنون خونشان به گل نشسته... عهدی دوباره میبندم و با برداشتن این قدم و هم سو با مردم ایران علیه ظلم و ستم خمینی و آل خمینی آماده و حاضر به جنگ هستم... . هیهات منا الذله. حاضر حاضر حاضر-۵-۱۰-۸۸».
لطفا اين پتيشن را امضا كنيد
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
از همكاري شما بسيار سپاسگذارم
zaterdag 17 december 2011
زنجيره انساني هزارنفره براي پناهندگان اشرف در ژنو
donderdag 15 december 2011
عكس هادی عامری تروریست و سرکرده گروه بدرنیروی قدس از همراهان مالکی در سفر به آمریکا
مالکی در سفر به آمریکا و برای ملاقات با پرزیدنت اوباما شماری از تروریستها و مزدوران فاشیسم دینی حاکم بر ایران را به همراه خود برده است. یکی از این افراد هادی عامری، سرکرده گروه بدر سپاه پاسداران است که هماکنون وزیر ترابری مالکی است.
هادی عامری که اسم کامل او هادی فرحان عبدالله العامری (ابوحسن عامری) است در طول چند دهه در صدها رشته عملیات تروریستی شرکت داشته است. همسر وی ایرانی است و فرزندانش در ایران زندگی میکنند. یک خانه در شهرک مفتح تهران دارد که محل اقامت سازمانی فرماندهان نیروی قدس و قرارگاه رمضان سپاه است.
عامری در زمان جنگ ایران و عراق در گردانهای نیروی زمینی سپاه بود. وی پس از آن که گروه ۹بدر به دستور خمینی تشکیل شد مسئول عملیات ۹بدر شد. از سال۱۹۹۱ و پس از جنگ کویت، رژیم آخوندی مسئولیت عملیات تروریستی در داخل عراق بهویژه علیه سازمان مجاهدین خلق ایران و مراکز آن را برعهده هادی عامری گذاشت.
عامری در طراحی و اجرای ۱۵۰رشته عملیات تروریستی علیه سازمان مجاهدین در فاصله سالهای ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۳ که شمار زیادی کشته و مجروح بر جای گذاشت، نقش اصلی را برعهده داشت.
در سال۱۳۸۱ (۲۰۰۲) رژیم آخوندی او را به فرماندهی نیروی تروریستی بدر منصوب کرد. او در در دانشگاه موسوم به امام حسین سپاه دوره دافوس (دانشکده فرماندهی و ستاد) را گذرانده است.
پس از سقوط حکومت سابق عراق، هادی عامری همچنان تحتامر نیروی قدس کار میکند و بهطور مستمر برای ارائه گزارش و گرفتن توجیهات و دستورالعملهای جدید به ایران سفر میکند. او بهطور مستمر با قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس؛ و پاسدار ایرج مسجدی و پاسدار احمد فروزنده فرماندهان قرارگاه رمضان؛ ارتباط دارد. او نقش بسیار مهمی در تسلط سپاه پاسداران و نیروی قدس بر دستگاههای امنیتی و نظامی و اداری عراق داشته است.
طبق اسنادی که از درون سپاه به دست مقاومت ایران رسیده است، حقوق ماهیانه هادی عامری در سپاه پاسداران معادل حقوق یک سرتیپ پاسدار حدود ۲۶۰هزار تومان بوده و کد حقوقی او ۳۸۲۹۵۹۷ و شماره حساب بانکی او ۳۰۱۴ بوده است.
هادی عامری در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ دستگاهی را به نام جهاز مرکزی در وزارت کشور عراق راهاندازی کرد که به کشتار و حذف فیزیکی مخالفان تسلط رژیم ایران بر عراق پرداخت.
در سال ۲۰۰۶ به دستور نیروی قدس، با به خدمت گرفتن فرماندهان باسابقه بدر، شبکههای ترور را علیه نیروهای آمریکایی سازماندهی کرد. این شبکه با استفاده از بمبهای جهتدار، تک تیر قناسه و موشکهای مختلف علیه نیروهای آمریکایی دست بهعمل میزنند.
اسناد محرمانه نیروی قدس «جدیترین مأموریت ابوحسن عامری» را «نابودی مجاهدین» عنوان کرده است. در فروردین۸۵ (آوریل۲۰۰۶) نیروی قدس و کاظمی قمی سفیر رژیم در بغداد به هادی العامری مأموریت دادند تا از طریق پارلمان عراق روی طرح اخراج مجاهدین از عراق کار کند.
در اسفند۱۳۸۵ (مارس۲۰۰۷) از طرف نمایندگان وابسته به رژیم به رهبری عامری طرحی مورد بحث قرار گرفت که نیروهای عراقی باید در اطراف قرارگاه اشرف مستقر شده و عناصر عراقی را که میخواهند به اشرف بروند، کنترل کنند. هادی عامری به همراه یک کمیته ۷نفره نزد جواد بولانی وزیر کشور رفتند و خواستار سرکوب اشرف توسط وزارت کشور شدند. همان زمان هادی العامری در یکی از جلسات داخلی بدر درباره مراحل اجرای هدف «نابودی مجاهدین اشرف» گفت: «در قدم اول باید کنترل پادگان اشرف را از ارتش آمریکاییها بگیریم سپس مانع هر ترددی به اشرف بشویم، پرونده قضایی برای محاکمه تعدادی از آنها درست کنیم و بقیه را مجبور به بازگشت به ایران و یا ترک اشرف بکنیم».
دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران
۲۱آذر۱۳۹۰ (۱۲دسامبر۲۰۱۱)
کاترین اشتون در کمیته خارجی پارلمان اروپا: من از حمایتهای شما به خاطر حفظ جان ساکنان بسیار خرسندم
سخنرانی کاترین اشتون نماینده عالی اتحادیه اروپا در سیاست خارجی وامور امنیتی درکمیته امور خارجی پارلمان اروپا-استراسبورگ -12دسامبر۲۰۱۱:
شمار زیادی از اعضای پارلمان اروپا و اعضای این کمیته در مورد نگرانیشان در رابطه با کمپ اشرف برای من نامه نوشتهاند.
من بهخاطر حمایتهای شما از ابتکارات صورت گرفته برای حفظ جان این ۳۴۰۰تن و انتقال همراه با ایمنی آنها به سرزمینی که مایلند به آن وارد شوند و به کشورهایی که بایستی بروند، بسیار خرسندم.
من از حمایت کمیسر عالی و شیوه کاری که انجام میدهد استقبال میکنم. من نمیخواهم تمام ملاقاتهایی که در این باره طی چند ماه گذشته داشتهام بازگو کنم، اما طی چند روز گذشته با دبیرکل ملل متحد، با نماینده ویژه دبیرکل در عراق، با وزیر خارجه عراق زیباری و با وزیر خارجه آمریکا هیلاری کلینتون ملاقات کردهام.
همه تلاشها برای این است که از پروسه سازمان مللمتحد حمایت کنیم تا این کار به موثرترین شیوه صورت گیرد، با تکیه به منابع لازم، با حمایت سیاسی، تا اینکه مطمئن شویم روند درستی وجود دارد که طی آن افراد قادر هستند به زندگی که خواهانش هستند برسند.
شمار زیادی از اعضای پارلمان اروپا و اعضای این کمیته در مورد نگرانیشان در رابطه با کمپ اشرف برای من نامه نوشتهاند.
من بهخاطر حمایتهای شما از ابتکارات صورت گرفته برای حفظ جان این ۳۴۰۰تن و انتقال همراه با ایمنی آنها به سرزمینی که مایلند به آن وارد شوند و به کشورهایی که بایستی بروند، بسیار خرسندم.
من از حمایت کمیسر عالی و شیوه کاری که انجام میدهد استقبال میکنم. من نمیخواهم تمام ملاقاتهایی که در این باره طی چند ماه گذشته داشتهام بازگو کنم، اما طی چند روز گذشته با دبیرکل ملل متحد، با نماینده ویژه دبیرکل در عراق، با وزیر خارجه عراق زیباری و با وزیر خارجه آمریکا هیلاری کلینتون ملاقات کردهام.
همه تلاشها برای این است که از پروسه سازمان مللمتحد حمایت کنیم تا این کار به موثرترین شیوه صورت گیرد، با تکیه به منابع لازم، با حمایت سیاسی، تا اینکه مطمئن شویم روند درستی وجود دارد که طی آن افراد قادر هستند به زندگی که خواهانش هستند برسند.
شمار زیادی از اعضای پارلمان اروپا و اعضای این کمیته در مورد نگرانیشان در رابطه با کمپ اشرف برای من نامه نوشتهاند. من بهخاطر حمایتهای شما از ابتکارات صورت گرفته برای حفظ جان این ۳۴۰۰تن و انتقال همراه با ایمنی آنها به سرزمینی که مایلند به آن وارد شوند و به کشورهایی که بایستی بروند، بسیار خرسندم. من از حمایت کمیسر عالی و شیوه کاری که انجام میدهد استقبال میکنم. من نمیخواهم تمام ملاقاتهایی که در این باره طی چند ماه گذشته داشتهام بازگو کنم، اما طی چند روز گذشته با دبیرکل ملل متحد، با نماینده ویژه دبیرکل در عراق، با وزیر خارجه عراق زیباری و با وزیر خارجه آمریکا هیلاری کلینتون ملاقات کردهام. همه تلاشها برای این است که از پروسه سازمان مللمتحد حمایت کنیم تا این کار به موثرترین شیوه صورت گیرد، با تکیه به منابع لازم، با حمایت سیاسی، تا اینکه مطمئن شویم روند درستی وجود دارد که طی آن افراد قادر هستند به زندگی که خواهانش هستند برسند.
woensdag 14 december 2011
سی ان ان: گفتگوهای کاخ سفید راجع به کمپ اشرف در عراق اعتراضاتی را به همراه داشت
چندین شخصیت برجسته آمریکا روز دوشنبه به فعالان اپوزیسیون ایران در یک تظاهرات پرسروصدا در مقابل کاخ سفید پیوستند. آنها از پرزیدنت اوباما خواستند تا بهدنبال خروج نیروهای آمریکا از عراق آنچه را که ممکن است در یک کمپ پناهجویان پیش بیاید را مورد گفتگو قرار بدهند.
تلویزیون سی.ان.ان، ۱۲دسامبر ۲۰۱۱برابر۲۲آذر، نوشت: دولت عراق در نظر دارد کمپ اشرف را تا پایان سال ببندد بدون اینکه تضمینهای روشنی از اینکه این پناهجویان نسبت به حملات توسط نیروهای عراقی و انتقامجویی از طرف ایران همسایه حفاظت شوند. این کمپ محل سکونت بیش از ۳۰۰۰نفر هستند که شخصیتهای مقاومت ایران و حامیان آنها خوانده میشوند.
این گروه معروف بهام.ئی.کی یا مجاهدین خلق ایران توسط آمریکا یک سازمان تروریستی نامگذاری شده است. برخی از قانونگذاران جی.او.پی [جمهوریخواه] از دولت اوباما خواستهاند این نامگذاری را لغو کند و مقامات گفتهاند این موضوع تحت بررسی میباشد.
سی.ان.ان ادامه داد: این تظاهرکنندگان در زمانی که نوری مالکی نخستوزیر عراق با پرزیدنت اوباما در کاخ سفید ملاقات میکند تجمع کردهاند. در میان کسانی که این تجمع را هدایت میکنند سناتور سابق آمریکا رابرت توریسلی دموکرات از نیوجرسی میباشد. وی به جمعیت حاضر گفت وقتی پرزیدنت اوباما از آقای مالکی در کاخ سفید استقبال کرد ممکن است به یک نکته توجه کرده باشد که وقتی دستش را برگرداند خون آلود بود. توریسلی گفت این خون، خون ساکنان بیگناه کمپ اشرف است. وی گفت او بر این باور است که آنها توسط نیروهای عراقی تحتامر مالکی شکنجه شده و به قتل رسیدهاند.
تام ریج وزیر امنیت داخلی بعد از توریسلی یک درخواست ساده را مطرح کرد و درحالیکه رهبر عراق با اوباما در ملاقات بود خواست که دولت مالکی ضربالاجل برای بستن اشرف را تمدید کند و حفاظت ۳۴۰۰نفر از ساکنان کمپ اشرف را تضمین نماید.
این گروه بر این اعتقاد است که رژیم فعلی در عراق تحتامر مالکی عمل میکند و تاکنون دو بار به این کمپ حمله کرده و حدود ۵۰نفر را کشته است. جان کری مدیرکل کمیته امورخارجی سنا آن را قتلعام خواند. …
کمیسیون پناهجویان مللمتحد ساکنان کمپ اشرف را جویندگان رسمی پناهندگی علیه تعقیب و آزار رژیم ایران خوانده است. … برخی خواهان استقرار نیروی کلاه آبی [بلو هلموت] مللمتحد برای تأمین امنیت برای ساکنان این کمپ شدند.
چندین شخصیت برجسته آمریکا روز دوشنبه به فعالان اپوزیسیون ایران در یک تظاهرات پرسروصدا در مقابل کاخ سفید پیوستند. آنها از پرزیدنت اوباما خواستند تا بهدنبال خروج نیروهای آمریکا از عراق آنچه را که ممکن است در یک کمپ پناهجویان پیش بیاید را مورد گفتگو قرار بدهند.
تلویزیون سی.ان.ان، ۱۲دسامبر ۲۰۱۱برابر۲۲آذر، نوشت: دولت عراق در نظر دارد کمپ اشرف را تا پایان سال ببندد بدون اینکه تضمینهای روشنی از اینکه این پناهجویان نسبت به حملات توسط نیروهای عراقی و انتقامجویی از طرف ایران همسایه حفاظت شوند. این کمپ محل سکونت بیش از ۳۰۰۰نفر هستند که شخصیتهای مقاومت ایران و حامیان آنها خوانده میشوند.
این گروه معروف بهام.ئی.کی یا مجاهدین خلق ایران توسط آمریکا یک سازمان تروریستی نامگذاری شده است. برخی از قانونگذاران جی.او.پی [جمهوریخواه] از دولت اوباما خواستهاند این نامگذاری را لغو کند و مقامات گفتهاند این موضوع تحت بررسی میباشد.
سی.ان.ان ادامه داد: این تظاهرکنندگان در زمانی که نوری مالکی نخستوزیر عراق با پرزیدنت اوباما در کاخ سفید ملاقات میکند تجمع کردهاند. در میان کسانی که این تجمع را هدایت میکنند سناتور سابق آمریکا رابرت توریسلی دموکرات از نیوجرسی میباشد. وی به جمعیت حاضر گفت وقتی پرزیدنت اوباما از آقای مالکی در کاخ سفید استقبال کرد ممکن است به یک نکته توجه کرده باشد که وقتی دستش را برگرداند خون آلود بود. توریسلی گفت این خون، خون ساکنان بیگناه کمپ اشرف است. وی گفت او بر این باور است که آنها توسط نیروهای عراقی تحتامر مالکی شکنجه شده و به قتل رسیدهاند.
تام ریج وزیر امنیت داخلی بعد از توریسلی یک درخواست ساده را مطرح کرد و درحالیکه رهبر عراق با اوباما در ملاقات بود خواست که دولت مالکی ضربالاجل برای بستن اشرف را تمدید کند و حفاظت ۳۴۰۰نفر از ساکنان کمپ اشرف را تضمین نماید.
این گروه بر این اعتقاد است که رژیم فعلی در عراق تحتامر مالکی عمل میکند و تاکنون دو بار به این کمپ حمله کرده و حدود ۵۰نفر را کشته است. جان کری مدیرکل کمیته امورخارجی سنا آن را قتلعام خواند. …
کمیسیون پناهجویان مللمتحد ساکنان کمپ اشرف را جویندگان رسمی پناهندگی علیه تعقیب و آزار رژیم ایران خوانده است. … برخی خواهان استقرار نیروی کلاه آبی [بلو هلموت] مللمتحد برای تأمین امنیت برای ساکنان این کمپ شدند.
دست آقاي اوباما بعد از دست دادن با مالكي دستهايت خوني است
تلویزیون رویتر: در تظاهرات واشنگتن پاتریک کندی، گفت ”کاخ سفید، وزیر خارجه و وزارتخارجه آمریکا به یک دروغگو گوش میکنند. رئیسجمهور به حرفهای کسی به نام نوری مالکی گوش میکند که نه تنها دروغگوست، بلکه درباره این موضوع هم دروغ میگوید“. تام ریج اولین وزیر امنیت ملی آمریکا از وزارتخارجه این کشور خواست نام مجاهدین را از لیست خارج کند. وی گفت: ”شما در وزارتخارجه قانون را نادیده میگیرید… بگذارید به شما بگویم درباره وزارتخارجه چه فکری میکنم. بیعملی آنها غیرقابل دفاع است، تصورپذیر نیست، آنها ضعیف و بیخاصیت، بزدل، متکبر و ضعیفالنفس هستند که به رژیم ایران اعتماد میکنند“.
zaterdag 10 december 2011
زهیر چه قهرمانانه زیست و چه قهرمانانه بهشهادت رسید
تولد: فروردین ۱۳۵۵- تهران
شهادت: فروردین ۱۳۹۰- اشرف
زهیر همیشه یک رزمنده بود. نه به این خاطر که از وقتی چشم باز کرده بود خود را در سازمان و در کنار پدری مجاهد دیده بود، بلکه در سال ۶۹، وقتی سازمان تصمیم گرفت که بچهها را برای دور بودن از خطرات جنگ اول خلیج فارس به خارج بفرستد، زهیر که هنوز نوجوانی ۱۴ساله بود، زیر بار خواست مسئولان و حتی پدرش نرفت و گفت که میخواهد رزمنده ارتش آزادیبخش باشد و با اینکه دانشآموزی بسیار با استعداد بود، حتی وسوسه ادامه تحصیل هم نتوانست بین او و عشقش، مبارزه جدایی بیندازد و او باز هم با اصرار زیاد توانست در پشتیبانی عملیات مروارید، جایی برای خود پیدا کند. همین روحیه باعث میشد که زهیر همیشه بزرگتر و قابل اتکاتر از سنش باشد، هم در فهم عمیق مسائل بغرنج و هم در مسئولیتپذیری.فهم و درک عمیق او از مسائل سیاسی ایدئولوژیک از خلال نامهها و گزارشهایش به خوبی پیداست. او از جمله در نامهای به رهبر مقاومت چنین مینویسد:
«برادر… این نامه را بعد از شنیدن قسمت نهم سلسله آموزشهایتان مینویسم، راستش خیلی احساسات و درک و دریافتها از این آموزشها دارم، ولی امشب فرق میکرد.
برادر، اولش حرف اصلی را بزنم، «تعهد مشخص» دل ما را سوزاند… ولی وقتی آن را گفتید، اشک مجالم نداد. اولین چیزی که بهخاطرم رسید، رؤیا و آرزوی همه مجاهدین بهخصوص شهدا بود که فقط به عشق رسیدن شما به مردم محروممان هر رنج و سختی را با آغوش باز تحمل کردند، اینکه حتی اگر ما نباشیم، برادر به تهران و به خلق در زنجیر میرسد…
حالا شما باز یک سقف دیگر را میشکنید، ولی با عواطف مجاهدی چه باید کرد؟ …»
آری، زهیر در عین برخورداری از فهم عمیق و مسئولیت پذیری انقلابی بالا، از عواطفی زلال و جوشان نیز برخوردار بود. او در ادامه همان نامه مینویسد:
«… وقتی شما گفتید تنها آرزویتان مجاهد بودن و مجاهد ماندن است، اشک از چشمهایم سرازیر بود. مثل همه سقفهای بالا بلند دیگری که شما میزنید. اما آنجا یک لحظه هم به یاد پدرم افتادم که در روزهای آخر یک بار گفته بود: ”من همه چیزم را از مسعود دارم. بهخاطر مسعود زندهام و بهخاطر مسعود میمیرم“. این جمله بارها و بارها از ذهنم گذشته است و مرا زنده کرده است».
و الآن لابد پدر مجاهدش، سردار ارتش آزادی ابراهیم ذاکری، در جاودانگی لبخند بر لب و شادمان از آن بالاها به روی این فرزند آغوش گشوده است. زهیر چه قهرمانانه زیست و چه قهرمانانه بهشهادت رسید.
سلام بر او روزی که به دنیا آمد، روزی که برای رهایی مردم و میهنش سلاح به دست گرفت و روزی که در راه آزادی خلقش به جانان پیوست
دوستان عزيز فقط 20روز به پايان ضرب الاجل باقي مانده است لطفا براي دفاع از اشرفيهاي قهرمان پتيشن را امضا كنيد و دست از فعاليت و حمايتهاي خود برنداريد . زمان در حال گذر است و چيزي به پايان ضرب الاجل باقي نمانده است.
شهادت: فروردین ۱۳۹۰- اشرف
زهیر همیشه یک رزمنده بود. نه به این خاطر که از وقتی چشم باز کرده بود خود را در سازمان و در کنار پدری مجاهد دیده بود، بلکه در سال ۶۹، وقتی سازمان تصمیم گرفت که بچهها را برای دور بودن از خطرات جنگ اول خلیج فارس به خارج بفرستد، زهیر که هنوز نوجوانی ۱۴ساله بود، زیر بار خواست مسئولان و حتی پدرش نرفت و گفت که میخواهد رزمنده ارتش آزادیبخش باشد و با اینکه دانشآموزی بسیار با استعداد بود، حتی وسوسه ادامه تحصیل هم نتوانست بین او و عشقش، مبارزه جدایی بیندازد و او باز هم با اصرار زیاد توانست در پشتیبانی عملیات مروارید، جایی برای خود پیدا کند. همین روحیه باعث میشد که زهیر همیشه بزرگتر و قابل اتکاتر از سنش باشد، هم در فهم عمیق مسائل بغرنج و هم در مسئولیتپذیری.فهم و درک عمیق او از مسائل سیاسی ایدئولوژیک از خلال نامهها و گزارشهایش به خوبی پیداست. او از جمله در نامهای به رهبر مقاومت چنین مینویسد:
«برادر… این نامه را بعد از شنیدن قسمت نهم سلسله آموزشهایتان مینویسم، راستش خیلی احساسات و درک و دریافتها از این آموزشها دارم، ولی امشب فرق میکرد.
برادر، اولش حرف اصلی را بزنم، «تعهد مشخص» دل ما را سوزاند… ولی وقتی آن را گفتید، اشک مجالم نداد. اولین چیزی که بهخاطرم رسید، رؤیا و آرزوی همه مجاهدین بهخصوص شهدا بود که فقط به عشق رسیدن شما به مردم محروممان هر رنج و سختی را با آغوش باز تحمل کردند، اینکه حتی اگر ما نباشیم، برادر به تهران و به خلق در زنجیر میرسد…
حالا شما باز یک سقف دیگر را میشکنید، ولی با عواطف مجاهدی چه باید کرد؟ …»
آری، زهیر در عین برخورداری از فهم عمیق و مسئولیت پذیری انقلابی بالا، از عواطفی زلال و جوشان نیز برخوردار بود. او در ادامه همان نامه مینویسد:
«… وقتی شما گفتید تنها آرزویتان مجاهد بودن و مجاهد ماندن است، اشک از چشمهایم سرازیر بود. مثل همه سقفهای بالا بلند دیگری که شما میزنید. اما آنجا یک لحظه هم به یاد پدرم افتادم که در روزهای آخر یک بار گفته بود: ”من همه چیزم را از مسعود دارم. بهخاطر مسعود زندهام و بهخاطر مسعود میمیرم“. این جمله بارها و بارها از ذهنم گذشته است و مرا زنده کرده است».
و الآن لابد پدر مجاهدش، سردار ارتش آزادی ابراهیم ذاکری، در جاودانگی لبخند بر لب و شادمان از آن بالاها به روی این فرزند آغوش گشوده است. زهیر چه قهرمانانه زیست و چه قهرمانانه بهشهادت رسید.
سلام بر او روزی که به دنیا آمد، روزی که برای رهایی مردم و میهنش سلاح به دست گرفت و روزی که در راه آزادی خلقش به جانان پیوست
دوستان عزيز فقط 20روز به پايان ضرب الاجل باقي مانده است لطفا براي دفاع از اشرفيهاي قهرمان پتيشن را امضا كنيد و دست از فعاليت و حمايتهاي خود برنداريد . زمان در حال گذر است و چيزي به پايان ضرب الاجل باقي نمانده است.
اعلامیه جهانی حقوقبشرتصويب شد.
سندی که حق آزادی انسانها را صرفنظر از هر مرام، مسلک، مذهب و نژاد و تحت هر نوع حکومت به رسمیت میشناسد.
تهیه طرح این اعلامیه جهانی، براساس تصمیم مللمتحد، به کمیسیون حقوقبشر مللمتحد محول گردید. این کمیسیون از ژانویه 1947برابر با دیماه 1325، جهت آماده نمودن طرح اعلامیه حقوقبشر، کار خود را آغاز کرد و در پاییز 1327 آنرا بصورت لایحهيی به مجمع عمومی سازمان مللمتحد در پاریس تقدیم کرد و مجمع عمومی نیز در 10 دسامبر1948طرح اعلامیه را که مشتمل بر یک مقدمه و 30 ماده بود به تصویب رساند. رژیم خمینی بخاطر نقض اصول مصرحه در همین اعلامیه جهانی تاکنون57 بار در ارگان های مختلف مللمتحد محکوم گردیده است.
دوستان عزيز فقط 20روز به پايان ضرب الاجل باقي مانده است لطفا براي دفاع از اشرفيهاي قهرمان پتيشن را امضا كنيد و دست از فعاليت و حمايتهاي خود برنداريد . زمان در حال گذر است و چيزي به پايان ضرب الاجل باقي نمانده است:
vrijdag 9 december 2011
مهربان، مصمم، خاکی و بیآلایش
”با بیشترین آگاهی و در سلامت جسم و جان انتخاب کردم که یک اشرفی باشم و چون مجاهدان عاشورا با ایمان به حقیقت راه مقاومت شهادت را پذیرا شوم. ذلت را هرگز نمیپذیرم. پس باید از همه چیز گذشت تا بتوان برای ریشهکن کردن این ظالمترین رژیم بنیادگرا مبارزه کرد“.
برای پای گذاشتن در راه هیچگاه دیر نیست. و برای اشرفی شدن، مرضیه، مرضیه بیآلایش و مهربان و مصمم، دوسال پیش انتخاب کرد که برای به دست آوردن گوهر آزادی، به اشرف بپیوندد.
او البته در سالهای آغازین پس از انقلاب ضدسلطنتی، هوادار مجاهدین در ملایر بود. و به همین جرم، که بالاترین جرم از نظر خمینی بود، در حالی که نوجوانی ۱۸ساله بود، بهزندان افتاد و از سال ۶۲ تا ۶۴ در ملایر در بند بود. او پس از آزادی به تحصیل در دانشگاه پرداخت. او لیسانسیه پژوهشگری در علوم اجتماعی بود. اما آن آتش نهفته آزادیخواهی و ستم ستیزی که در سینهاش جای داشت، سرانجام شعلهور شد و او را به اشرف کشاند.
برای پای گذاشتن در راه هیچگاه دیر نیست. و برای اشرفی شدن، مرضیه، مرضیه بیآلایش و مهربان و مصمم، دوسال پیش انتخاب کرد که برای به دست آوردن گوهر آزادی، به اشرف بپیوندد.
او البته در سالهای آغازین پس از انقلاب ضدسلطنتی، هوادار مجاهدین در ملایر بود. و به همین جرم، که بالاترین جرم از نظر خمینی بود، در حالی که نوجوانی ۱۸ساله بود، بهزندان افتاد و از سال ۶۲ تا ۶۴ در ملایر در بند بود. او پس از آزادی به تحصیل در دانشگاه پرداخت. او لیسانسیه پژوهشگری در علوم اجتماعی بود. اما آن آتش نهفته آزادیخواهی و ستم ستیزی که در سینهاش جای داشت، سرانجام شعلهور شد و او را به اشرف کشاند.
تولد: ۱۳۴۲- ملایر
شهادت: ۱۹فروردین ۱۳۹۰- اشرف
مرضیه درسال۸۶ به اشرف سفر کرد، اما در بازگشت در تهران دستگیر شد، در برگه بازجوییاش به جای اطلاعاتی که رژیم از او میخواست، از صداقت و پاکبازی و از جان گذشتگیاشرفیان نوشت و بازجوها را به حیرت واداشت. مرضیه بالاخره با وثیقه ۸۶میلیون تومانی آزاد شد، اما بیدرنگ و بیصبرانه درخرداد ۸۷ بسوی اشرف شتافت تا همچون قطرهیی به دریا بپیوندند و اشرفی شود.
مرضیه قهرمان سرانجام در ۱۹فروردین۹۰ جانانه بهدفاع از اشرف این برج و باروی مقاومت و آزادی مردم ایران برخاست و در همین راه هدف تیر مزدوران خونریز قرار گرفت و مظلومانه بهشهادت رسید.
خون مرضیه بیشک افشاگر یزیدیان زمانه از تهران تا عراق است، آنها که با شقاوتی بینظیر به زنان شلیک کردند و این مجاهدان بیسلاح و بیدفاع را به خاک افکندند.
سلام بر مرضیه روزی که انتخاب کرد، روزی که برخاست، روزی که بهشهادت رسید و روزی که دوباره سرفراز بهپا خواهد خاست.
دوستان عزيز فقط 21روز به پايان ضرب الاجل باقي مانده است لطفا براي دفاع از اشرفيهاي قهرمان پتيشن را امضا كنيد و دست از فعاليت و حمايتهاي خود برنداريد . زمان در حال گذر است و چيزي به پايان ضرب الاجل باقي نمانده است
شهادت: ۱۹فروردین ۱۳۹۰- اشرف
مرضیه درسال۸۶ به اشرف سفر کرد، اما در بازگشت در تهران دستگیر شد، در برگه بازجوییاش به جای اطلاعاتی که رژیم از او میخواست، از صداقت و پاکبازی و از جان گذشتگیاشرفیان نوشت و بازجوها را به حیرت واداشت. مرضیه بالاخره با وثیقه ۸۶میلیون تومانی آزاد شد، اما بیدرنگ و بیصبرانه درخرداد ۸۷ بسوی اشرف شتافت تا همچون قطرهیی به دریا بپیوندند و اشرفی شود.
مرضیه قهرمان سرانجام در ۱۹فروردین۹۰ جانانه بهدفاع از اشرف این برج و باروی مقاومت و آزادی مردم ایران برخاست و در همین راه هدف تیر مزدوران خونریز قرار گرفت و مظلومانه بهشهادت رسید.
خون مرضیه بیشک افشاگر یزیدیان زمانه از تهران تا عراق است، آنها که با شقاوتی بینظیر به زنان شلیک کردند و این مجاهدان بیسلاح و بیدفاع را به خاک افکندند.
سلام بر مرضیه روزی که انتخاب کرد، روزی که برخاست، روزی که بهشهادت رسید و روزی که دوباره سرفراز بهپا خواهد خاست.
دوستان عزيز فقط 21روز به پايان ضرب الاجل باقي مانده است لطفا براي دفاع از اشرفيهاي قهرمان پتيشن را امضا كنيد و دست از فعاليت و حمايتهاي خود برنداريد . زمان در حال گذر است و چيزي به پايان ضرب الاجل باقي نمانده است
donderdag 8 december 2011
به خوانندگي زنان رزمنده مجاهد عاشورا1390
به خوانندگي زنان رزمنده مجاهد عاشورا1390
عاشورا دراشرف
درراه تو جانانه اي خون خدا
تا كه وطن رها سازم
هيهات هيهات من تن دهم بر ظالمان
در امتدادكربلا آماده ايم بهر فدا
شهيدان به خون غلطيده در اشرف
شقايقهاي آرميده در اشرف
تو راخوانند در راه تو سر دادند
به عشق تو چنين جانانه استادند
من آن سرباز اردوي توام مولا
مجاهد در رهش فرياد هيهات است
مجاهد جان به كف
در راه تو جانانه اي خون خدا بستم پيمان
عاشورا دراشرف
درراه تو جانانه اي خون خدا
تا كه وطن رها سازم
هيهات هيهات من تن دهم بر ظالمان
در امتدادكربلا آماده ايم بهر فدا
شهيدان به خون غلطيده در اشرف
شقايقهاي آرميده در اشرف
تو راخوانند در راه تو سر دادند
به عشق تو چنين جانانه استادند
من آن سرباز اردوي توام مولا
مجاهد در رهش فرياد هيهات است
مجاهد جان به كف
در راه تو جانانه اي خون خدا بستم پيمان
فقط 22روز به پايان ضرب الاجل باقي مانده است جان ايرانيان كمپ اشرف را نجات دهيد.يك امضاي شما جان هزاران ايراني پناهنده در كمپ اشرف را نجات خواهد داد فقط تا پايان دسامبر فرصت داريد. يك قتل عام ديگر در راه است.
صداي زيباي محمد ملك خواننده شيرازي ميهنمون
صداي زيباي محمد ملك
خون سرخ تو از آن دشت به ايران رفتو
اينك آن خون تو بنگر كه خروشان شده است
در رگ كوي وگذر زنده وجوشان شده است
حاجتي نيست به حج
بيهوده اهرام نبوديد
وطن كربلا گشته دليرانه بجنگيد
خواننده شيرازي ميهنمون
بعد ازاين واي ستمها به اسيران رفتوخون سرخ تو از آن دشت به ايران رفتو
اينك آن خون تو بنگر كه خروشان شده است
در رگ كوي وگذر زنده وجوشان شده است
حاجتي نيست به حج
بيهوده اهرام نبوديد
وطن كربلا گشته دليرانه بجنگيد
dinsdag 6 december 2011
یک طرح عمدی هجوم و کشتار در چند روز آينده
.. . و اما «ضرب الاجل» مالکی - کریم قصیم
سیاستگزاری دولتی (یک دولت منتخب و مدعی روابط دموکراتیک) درباره یک موضوع انسانی/ یک مسأله حقوقبشری، معمولاً با دقت و دوراندیشی کارشناسانه، فهم و ملاحظه حقوقی (کشوری و بینالمللی) صورت میگیرد. کار زور و ماهیچه نیست، حکم خرد و طرح تدبیر است. در جوانب اجرایی قضیه نیز حزم و احتیاط مد نظر قرار میگیرد، شاخکهای حساس اجتماعی و شمّ قوی دریافت اثرات و عواقب احتمالی کاربرد دارد. بهخصوص در این زمینه، پرهیز از خشونت یک اصل اولیّه است، درصورت بروز اختلاف در بینش و حتی جنبههای اجرایی، مراجعه به قانون و قضاییه مستقل رویه معمول و چراغ راهنمای ممالک دموکراتیک.
اما از نظر مقاومت ایران چی؟ آیا مسأله از نگاه سیاسی مطرح شده یا حقوقبشری و انسانی؟
از همان نخستین روزها، مقاومت اعلام کرد «ما به خاک نچسبیدهایم»، سخنرانی ۴ مه خانم رجوی در مجلس بزرگداشت شهدای کشتار ۸ آوریل.
به بیان مکرّرخانم رجوی، و همچنین به نظر کلیه نهادها و سازمانهای حقوقبشری، سیاستمداران اروپایی، آمریکایی و نیز دبیرکل ملل متحد، و... مسأله اشرف / اشرفیان در عراق یک موضوع انسانی و حقوقبشری است و راهحلّ پایدار آن نیز میباید در انطباق با قوانین ملی/بینالمللی مربوطه (قوانین پناهندگی، انتقال حفاظتشده به کشور ثالث و...) معیّن و اجرا شود، و اکنون ماههاست این پرونده رسماً در کمیساریا مفتوح و به جریان افتاده است. کمیساریای عالی پناهندگی در ۱۳ سپتامبر گذشته رسماً اعلام کرد تقاضای ۳۴۰۰ مجاهد اشرفی را بهعنوان پناهجو پذیرفته و آنها میباید - تا انجام پروسه قانونی (مصاحبهها، پذیرش و بازاسکان در کشور ثالث) مشمول کلیه حقوق و تأمینات مربوطه توسط میزبان - دولت عراق – باشند. برای اجرای هرچه سریعتر این روند، همه طرفهای بینالمللی/حقوقبشری، دوطرف (مسئولان اشرف و دولت عراق) را به مذاکره و مفاهمه بر اساس قانون و عرف دعوت کردهاند. مسئولان اشرف و کل مقاومت، به ویژه شخص خانم رجوی، بلافاصله از آن موضعگیری رسمی کمیساریا استقبال و درجهت اجرایی شدن سریع مصاحبهها تاکنون همه نوع تفاهم و همکاری به خرج دادهاند، از جمله برای تعیین مکان و زمان مصاحبههای سریع الوصول فرد فرد اشرفیها. تنها خواسته آنها این بوده که حفاظت جان و حیثیت مصاحبه شوندگان (در نقلوانتقال به محل وطیّ مصاحبههای فردی) توسط یک نیروی قابل اطمینان تضمین شود، به همان ترتیب که مللمتحد جان افراد و کارمندان خود را حفاظت میکند.
چه کسی میتواند مدعی شود که دولت عراق، با حرف شنویی که از ولایت فقیه دارد، به ویژه با تجربه دست زدن به دو جنایت بزرگ علیه بشریت (هجوم های مرداد۸۸ و فروردین ۹۰ به اشرفیان بیسلاح)، با محاصره نظامی غیرقانونی، اعمال حصر و کسر دوا درمان پزشکی، قطع سوخت و... اعمال شکنجه دوسال و نیمه اخیر توسط بلندگوها و... یک چنین جنایتکار ستمگری چگونه میتواند مورد اطمینان اشرفیها قرارگیرد؟
میماند ارائه حفاظت / ضمانت پروسه کاری فوقالذکر توسط مللمتحد یا ایالت متحده (که مسئول اولیّه تمام این وضعیت بوده است). تاکنون این امکان عملی محقق نشده است.
از دیدگاه حقوقبشری که نگاه کنیم، میبینیم «ضرب الاجل» مالکی چیزی جز یک زورگویی بیوجه و ممنوع، یک تهدید جابرانه، و در واقع یک طرح جنایتکارانه – مطلوب ولایت فقیه- بیش نیست. استناد مالکی به «حق حاکمیت» صرفاً یک دستاویز بیوجه و یک کلاه شرعی فریبکارانه است. در واقع امر ربطی به اصل «حاکمیت ملی»، که مشروط به حقوقبشر و قوانین بینالمللی است، ندارد. وانگهی، ”ضرب الاجل“ از حداقل وفاق قانونی و ملی برخوردار نیست: نه توافق نیروهای سیاسی شریک در دولت را دارد (معاون نخستوزیر، معاون ریاست جمهوری، رؤسای فراکسیونهای العراقیه و ائتلاف کردستانی، و... با این ضربالاجل مخالفند و به یک راهحل انساندوستانه فراخواندهاند) و نه مورد حمایت و تصویب مجلس عراق و جامعه مدنی و تودههای مردم کشور قرارگرفته. برعکس، علیه رأی و نظر کلیه این طرفها میباشد. ضربالاجل صرفاً یک زورگویی جابرانه است که تمام دنیای سیاست و حقوقبشری بینالمللی نیز با آن مخالفت فزایندهیی نشان دادهاند. اساساً اعلام «بستن اشرف به هرقیمت» که بارها توسط مالکی و ایادیاش عنوان شده، آشکارا یک ایستار دیکتاتورمنشانه و خلاف حقوق مندرج در کنوانسیونهای بینالمللی است، ضربالاجل بیانی آکنده از تهدید پناهجویان بیسلاح و بیدفاع اشرف به کشتار و قلع و قمع، یا دستکم جابهجایی اجباری آنها به مراکز نامعلوم و تحت کنترل قاتلانشان است. و دنیا میداند جابهجایی اجباری یک رویه منجربه کشتار بیپناهان توسط نازیها بوده و از بعد از جنگ – قانوناً – قدغن است. وانگهی شخص آقای بان کیمون صریحاً اعلام کرده که حل وفصل مسأله اشرف میباید بهصورت مسالمتآمیز و مرضی الطرفین صورت گیرد. یعنی به همان شیوهای که کمیساریای عالی پناهندگی اعلام کرده و اکنون آماده کارو اجرای آنست.
مالکی ماههاست، با سرکشی از میزانهای حقوقبشری و قوانین و کنوانسونهای بینالمللی، شروع کار کمیساریا و پیشرفت سریع و قانونی پرونده را مانع شده. راهحل آنست که جامعه جهانی فشار آورد که ضربالاجل غیرقانونی لغو شود، تا کمیساریا بتواند، تحت حفاظت نیروهای ملل متحد، کارش را شروع کند. یک راه سریعتر آنست که پرونده ۳۴۰۰ نفر یک جا به جریان افتد و موقتاً یک استاتوی پناهندگی تأمین شود تا امکان انتقال (به یک محل موقتی) فراهم گردد.
مقاومت ایران و رهبران اشرف، برای همه نوع همکاری و تفاهم آماده بوده و هست. مهم است که علاوه بر مللمتحد و کمیساریا، دولت آمریکا و شخص اوباما دست به کار شود و لغو ضربالاجل مالکی را بخواهد. من درباره کل این مسأله و موضع دولت اوباما و... در محل تحصّن حامیان اشرف در ژنو یک سخنرانی داشتم. به مشاهده و پخش هرچه بیشتر این سخنرانی توصیه میکنم. لینک آن را در زیر میبینید:
http://www.youtube.com/watch?v=aGuAInX%DB%B5h%DB%B2k&feature=channel_video_title
اکنون تلاشهای خانم رجوی و کل مقاومت جهت حصول همان راهحلی که دبیرکل ملل متحد، آقای بانکیمون، به انجام آن فراخواند در اروپا و آمریکا با استقبال و تأیید فزایندهیی روبهرو شده است. بهطور مشخص طرح پارلمان اروپا و نیز طرح کار کمیساریای عالی پناهندگی روی میز است. به لینکهای زیر توجه کنید:
http://hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=%DB%B3%DB%B1%DB%B6%DB%B7%DB%B9%3A-%DB%B2%DB%B7-&catid=%DB%B2%DB%B1%3A%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B0-%DB%B0%DB%B1-%DB%B1%DB%B7-%DB%B2%DB%B1-%DB%B4%DB%B9-%DB%B3%DB%B6
بیانیه اخیر آقای استیونسون
http://hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=%DB%B3%DB%B1%DB%B6%DB%B8%DB%B4%3A%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B1-%DB%B1%DB%B2-%DB%B0%DB%B4-%DB%B1%DB%B1-%DB%B4%DB%B8-%DB%B0%DB%B3&catid=%DB%B2%DB%B1%3A%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B0-%DB%B0%DB%B1-%DB%B1%DB%B7-%DB%B2%DB%B1-%DB%B4%DB%B9-%DB%B3%DB%B6
بیانیه معاون ریاست پارلمان اروپا، آقای ویدال
جهان حقوقبشر، و بهطور فزاینده دولتهای دموکراتیک، شخصیتها، احزاب و حقوقدانان عرب و... همگی لغو ضربالاجل را میخواهند، تا زمان مکفی برای انجام سریع مصاحبهها فراهم شود. کلید حلوفصل همه کارهای متوقف شده، لغو ضربالاجل و شروع سریع کار کمیساریا تحت حفاظت مللمتحد است.
ضربالاجل مالکی غیرقانونی، ضد حقوقبشر و درصورت اصرار به اجرای آن، در واقع یک طرح عمدی هجوم و کشتارست، چرا که حق مقاومت در مقابل زورو ستم، از حقوق اساسی ابناء بشر و به طریق اولی حق پناهجویان و رزمندگان آزادی در اشرف است. اشرفیان بارها ثابت کردهاند، دست خالی و بیسلاح نیز، برحق مقاومت در برابر زور و سرکوب پای خواهند فشرد
سیاستگزاری دولتی (یک دولت منتخب و مدعی روابط دموکراتیک) درباره یک موضوع انسانی/ یک مسأله حقوقبشری، معمولاً با دقت و دوراندیشی کارشناسانه، فهم و ملاحظه حقوقی (کشوری و بینالمللی) صورت میگیرد. کار زور و ماهیچه نیست، حکم خرد و طرح تدبیر است. در جوانب اجرایی قضیه نیز حزم و احتیاط مد نظر قرار میگیرد، شاخکهای حساس اجتماعی و شمّ قوی دریافت اثرات و عواقب احتمالی کاربرد دارد. بهخصوص در این زمینه، پرهیز از خشونت یک اصل اولیّه است، درصورت بروز اختلاف در بینش و حتی جنبههای اجرایی، مراجعه به قانون و قضاییه مستقل رویه معمول و چراغ راهنمای ممالک دموکراتیک.
اما از نظر مقاومت ایران چی؟ آیا مسأله از نگاه سیاسی مطرح شده یا حقوقبشری و انسانی؟
از همان نخستین روزها، مقاومت اعلام کرد «ما به خاک نچسبیدهایم»، سخنرانی ۴ مه خانم رجوی در مجلس بزرگداشت شهدای کشتار ۸ آوریل.
به بیان مکرّرخانم رجوی، و همچنین به نظر کلیه نهادها و سازمانهای حقوقبشری، سیاستمداران اروپایی، آمریکایی و نیز دبیرکل ملل متحد، و... مسأله اشرف / اشرفیان در عراق یک موضوع انسانی و حقوقبشری است و راهحلّ پایدار آن نیز میباید در انطباق با قوانین ملی/بینالمللی مربوطه (قوانین پناهندگی، انتقال حفاظتشده به کشور ثالث و...) معیّن و اجرا شود، و اکنون ماههاست این پرونده رسماً در کمیساریا مفتوح و به جریان افتاده است. کمیساریای عالی پناهندگی در ۱۳ سپتامبر گذشته رسماً اعلام کرد تقاضای ۳۴۰۰ مجاهد اشرفی را بهعنوان پناهجو پذیرفته و آنها میباید - تا انجام پروسه قانونی (مصاحبهها، پذیرش و بازاسکان در کشور ثالث) مشمول کلیه حقوق و تأمینات مربوطه توسط میزبان - دولت عراق – باشند. برای اجرای هرچه سریعتر این روند، همه طرفهای بینالمللی/حقوقبشری، دوطرف (مسئولان اشرف و دولت عراق) را به مذاکره و مفاهمه بر اساس قانون و عرف دعوت کردهاند. مسئولان اشرف و کل مقاومت، به ویژه شخص خانم رجوی، بلافاصله از آن موضعگیری رسمی کمیساریا استقبال و درجهت اجرایی شدن سریع مصاحبهها تاکنون همه نوع تفاهم و همکاری به خرج دادهاند، از جمله برای تعیین مکان و زمان مصاحبههای سریع الوصول فرد فرد اشرفیها. تنها خواسته آنها این بوده که حفاظت جان و حیثیت مصاحبه شوندگان (در نقلوانتقال به محل وطیّ مصاحبههای فردی) توسط یک نیروی قابل اطمینان تضمین شود، به همان ترتیب که مللمتحد جان افراد و کارمندان خود را حفاظت میکند.
چه کسی میتواند مدعی شود که دولت عراق، با حرف شنویی که از ولایت فقیه دارد، به ویژه با تجربه دست زدن به دو جنایت بزرگ علیه بشریت (هجوم های مرداد۸۸ و فروردین ۹۰ به اشرفیان بیسلاح)، با محاصره نظامی غیرقانونی، اعمال حصر و کسر دوا درمان پزشکی، قطع سوخت و... اعمال شکنجه دوسال و نیمه اخیر توسط بلندگوها و... یک چنین جنایتکار ستمگری چگونه میتواند مورد اطمینان اشرفیها قرارگیرد؟
میماند ارائه حفاظت / ضمانت پروسه کاری فوقالذکر توسط مللمتحد یا ایالت متحده (که مسئول اولیّه تمام این وضعیت بوده است). تاکنون این امکان عملی محقق نشده است.
از دیدگاه حقوقبشری که نگاه کنیم، میبینیم «ضرب الاجل» مالکی چیزی جز یک زورگویی بیوجه و ممنوع، یک تهدید جابرانه، و در واقع یک طرح جنایتکارانه – مطلوب ولایت فقیه- بیش نیست. استناد مالکی به «حق حاکمیت» صرفاً یک دستاویز بیوجه و یک کلاه شرعی فریبکارانه است. در واقع امر ربطی به اصل «حاکمیت ملی»، که مشروط به حقوقبشر و قوانین بینالمللی است، ندارد. وانگهی، ”ضرب الاجل“ از حداقل وفاق قانونی و ملی برخوردار نیست: نه توافق نیروهای سیاسی شریک در دولت را دارد (معاون نخستوزیر، معاون ریاست جمهوری، رؤسای فراکسیونهای العراقیه و ائتلاف کردستانی، و... با این ضربالاجل مخالفند و به یک راهحل انساندوستانه فراخواندهاند) و نه مورد حمایت و تصویب مجلس عراق و جامعه مدنی و تودههای مردم کشور قرارگرفته. برعکس، علیه رأی و نظر کلیه این طرفها میباشد. ضربالاجل صرفاً یک زورگویی جابرانه است که تمام دنیای سیاست و حقوقبشری بینالمللی نیز با آن مخالفت فزایندهیی نشان دادهاند. اساساً اعلام «بستن اشرف به هرقیمت» که بارها توسط مالکی و ایادیاش عنوان شده، آشکارا یک ایستار دیکتاتورمنشانه و خلاف حقوق مندرج در کنوانسیونهای بینالمللی است، ضربالاجل بیانی آکنده از تهدید پناهجویان بیسلاح و بیدفاع اشرف به کشتار و قلع و قمع، یا دستکم جابهجایی اجباری آنها به مراکز نامعلوم و تحت کنترل قاتلانشان است. و دنیا میداند جابهجایی اجباری یک رویه منجربه کشتار بیپناهان توسط نازیها بوده و از بعد از جنگ – قانوناً – قدغن است. وانگهی شخص آقای بان کیمون صریحاً اعلام کرده که حل وفصل مسأله اشرف میباید بهصورت مسالمتآمیز و مرضی الطرفین صورت گیرد. یعنی به همان شیوهای که کمیساریای عالی پناهندگی اعلام کرده و اکنون آماده کارو اجرای آنست.
مالکی ماههاست، با سرکشی از میزانهای حقوقبشری و قوانین و کنوانسونهای بینالمللی، شروع کار کمیساریا و پیشرفت سریع و قانونی پرونده را مانع شده. راهحل آنست که جامعه جهانی فشار آورد که ضربالاجل غیرقانونی لغو شود، تا کمیساریا بتواند، تحت حفاظت نیروهای ملل متحد، کارش را شروع کند. یک راه سریعتر آنست که پرونده ۳۴۰۰ نفر یک جا به جریان افتد و موقتاً یک استاتوی پناهندگی تأمین شود تا امکان انتقال (به یک محل موقتی) فراهم گردد.
مقاومت ایران و رهبران اشرف، برای همه نوع همکاری و تفاهم آماده بوده و هست. مهم است که علاوه بر مللمتحد و کمیساریا، دولت آمریکا و شخص اوباما دست به کار شود و لغو ضربالاجل مالکی را بخواهد. من درباره کل این مسأله و موضع دولت اوباما و... در محل تحصّن حامیان اشرف در ژنو یک سخنرانی داشتم. به مشاهده و پخش هرچه بیشتر این سخنرانی توصیه میکنم. لینک آن را در زیر میبینید:
http://www.youtube.com/watch?v=aGuAInX%DB%B5h%DB%B2k&feature=channel_video_title
اکنون تلاشهای خانم رجوی و کل مقاومت جهت حصول همان راهحلی که دبیرکل ملل متحد، آقای بانکیمون، به انجام آن فراخواند در اروپا و آمریکا با استقبال و تأیید فزایندهیی روبهرو شده است. بهطور مشخص طرح پارلمان اروپا و نیز طرح کار کمیساریای عالی پناهندگی روی میز است. به لینکهای زیر توجه کنید:
http://hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=%DB%B3%DB%B1%DB%B6%DB%B7%DB%B9%3A-%DB%B2%DB%B7-&catid=%DB%B2%DB%B1%3A%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B0-%DB%B0%DB%B1-%DB%B1%DB%B7-%DB%B2%DB%B1-%DB%B4%DB%B9-%DB%B3%DB%B6
بیانیه اخیر آقای استیونسون
http://hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=%DB%B3%DB%B1%DB%B6%DB%B8%DB%B4%3A%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B1-%DB%B1%DB%B2-%DB%B0%DB%B4-%DB%B1%DB%B1-%DB%B4%DB%B8-%DB%B0%DB%B3&catid=%DB%B2%DB%B1%3A%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B0-%DB%B0%DB%B1-%DB%B1%DB%B7-%DB%B2%DB%B1-%DB%B4%DB%B9-%DB%B3%DB%B6
بیانیه معاون ریاست پارلمان اروپا، آقای ویدال
جهان حقوقبشر، و بهطور فزاینده دولتهای دموکراتیک، شخصیتها، احزاب و حقوقدانان عرب و... همگی لغو ضربالاجل را میخواهند، تا زمان مکفی برای انجام سریع مصاحبهها فراهم شود. کلید حلوفصل همه کارهای متوقف شده، لغو ضربالاجل و شروع سریع کار کمیساریا تحت حفاظت مللمتحد است.
ضربالاجل مالکی غیرقانونی، ضد حقوقبشر و درصورت اصرار به اجرای آن، در واقع یک طرح عمدی هجوم و کشتارست، چرا که حق مقاومت در مقابل زورو ستم، از حقوق اساسی ابناء بشر و به طریق اولی حق پناهجویان و رزمندگان آزادی در اشرف است. اشرفیان بارها ثابت کردهاند، دست خالی و بیسلاح نیز، برحق مقاومت در برابر زور و سرکوب پای خواهند فشرد
donderdag 1 december 2011
شیرینترین لحظه زندگیم وقتی بودکه نوشتم ...
مجاهد قهرمان، شهید بهمن عتیقی
تولد: یکم اردیبهشت ۱۳۵۲ – بندر ماهشهر
شهادت: سوم اردیبهشت ۱۳۹۰
پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی ایران: ۲۳خرداد ۱۳۷۶
«مگه میشه در مقابل خون شهدای قیام خاموش نشست. مگه میشه در مقابل خون ۱۲۰هزار شهید سکوت کرد و به این رژیم پلید تن داد». - از گفتههای مجاهد قهرمان بهمن عتیقی
ستاره خونین سی و پنجم از جاودانه فروغهای اشرف، قهرمان خلق، بهمن عتیقی بود، که ظهر روز سوم اردیبهشت۹۰ در بیمارستان شهر بعقوبه بهشهادت رسید.
مجاهد قهرمان، بهمن عتیقی، زاده دلیر مردم ماهشهر، فرزند مردمان محروم و زحمتکش جنوب، از جوانان پرشوری بود که پس از چشیدن طعم رنج و مشاهده دردهای خلقش، در سال ۷۶ به ارتش آزادی پیوست تا بهعنوان یک رزمنده پرشور با قافله آزادی میهن در مسیر رهاندن وطن از چنگال ولایت پلید آخوندهای خونریز و مستبد، همراه و همسفر شود.
بهمن خود لحظه پیوستن به مجاهدین را اینطور گفته است:
«از سال ۷۴ سازمان را شناختم. چون کم و بیش سیمای مقاومت را میگرفتم. … در تاریخ 23/3/76 از ماهشهر همراه با دو سه نفر از دوستانم به آبادان رفتیم و… از مرز گذشتیم و به مجاهدین وصل شدیم».
او آمده بود تا به دریای خروش و انقلاب وصل شود.
یک همرزمش که از کودکی با بهمن همراه بوده و با هم بهسمت اشرف حرکت کردند، لحظه انتخاب بهمن برای اشرفی شدن را این طور توصیف کرده است:
وقتی به او گفته شد آیا حاضری به اشرف و به مجاهدین بپیوندی بدون مکث گفت آری و با جان و دل پذیرفت. روز جمعه ۲۲خرداد ماه ۱۳۷۶ساعت ۰۸۳۰ یا ۰۹۰۰ صبح بود که مادرم گفت بهمن و رسول (مجاهد شهید رسول قنواتی) با تو کار دارند، وقتی آمدم، اول بهمن را دیدم، بهمحض اینکه مرا دید حتی سلام نکرد و بلافاصله گفت کی حرکت میکنیم، در لحظه مکث کردم که ببینم واکنش او چیست بعد گفتم وقت زیاد داریم، بهمن گفت من از دیشب خوابم نبرد، وقتی شنیدم که میتوانم به اشرف بروم انگار دنیا را بهم دادند، او خیلی خوشحال بود مثل پرندهای که از قفس آزادش کرده باشند، هنوز برق چشمانش در خاطرم نقش بسته، به او گفتم میدانی کجا داریم میرویم؟ گفت آره آنجائیکه سالیان آرزویش را داشتم.
بهمن همانقدر که بهمجاهدین و بهآزادی مردمش عشق میورزید،نسبت بهنظام ننگین ولایتفقیه خشمگین و پرکینه بود.
همان همرزم همراهش در این مورد این طور نوشته:
یک روز به من گفت، شیرینترین لحظه زندگیم وقتی بود که نوشتم مرگ بر خمینی، چون مسبب تمام بدبختیهای مردم همین حیوان (خمینی) درنده و کثیف است، او به راستی تمام رذائل هستی را در رو ح پلید خمینی میدید و نام خمینی برایش تجسم درد و رنج یک خلق در زنجیر بود.
مجاهد قهرمان بهمن عتیقی، یک بار در جمع همرزمانش در اشرف، روایت سوگند و عهد و پیمان در مسیر مبارزهاش را اینطور تعریف کرد:
«راستش سال ۸۰ بود که رفتیم پیش خواهر و برادر بودند، سوگند عضویت خوردیم… الآن که بچهها لحظههایشان را گفتند که رفتیم پیش رهبری همین را میخواستم بگویم، وقتی رفتم، برگهام را که تحویل دادم، سوگندم را که خوردم خواهرمریم ایستاده بود، چند قدم آنطرف هم برادر ایستاده بود داشت با بچهها صحبت میکرد، پیش خواهرمریم که رفتم بهش تعهد دادم که سراین موضوع بایستم، پیش برادر هم که رفتم، بهش گفتم که میخواهم حامل ارزشهای مجاهدی بشم بتونم اونو تو خودم احیا بکنم، بعد گفتم تا آخرش، تا دینش هستم و هیچوقت ازش کوتاه نمیآیم، این ارزشهایی است که راحت بهدست نیاوردم»
شور تبدیل شدن به مجاهدی پرتوان، بهمن فروتن و خاکی را سرشار از عشق بهمردم و پر از حس رهایی کرده بود:
« برای چندمین وچندمین بار منتی که سازمانم بر سرم گذاشت و من را لایق این جنگ دانست، خدا را شکر میکنم. و با تمام وجود و از روی اوج و قله مجاهدت و خوشحالی تمام، انتخاب میکنم که در رکاب رهبری آرمانی و عقیدتی خودم، برادر مسعودو خواهر مریم، برای محقق کردن این ایدئولوژی پاک، که از برادر نشأت گرفته است بجنگم و …تا آخرین نفس وقطره خون با روی گشاده استقبال کنم و خواهان آن باشم و دیگر هیهات… بهمن عتیقی 21/1/88»
مسعود رجوی روز سوم اردیبهشت ۹۰ با اطلاع از شهادت مجاهد قهرمان بهمن عتیقی در بیمارستان بعقوبه عراق، در این باره چنین گفت:
«بهمن یکی از ۱۸ مجاهدی بود که در صحنه مجروح و بیهوش و توسط وحوش عراقی به گروگان گرفته شدند. اما زخم او بقدری شدید بود که ناگزیراو را به بیمارستان بعقوبه فرستادند.
گلوله به ستون فقرات خورده و نخاع را قطع و وارد شکم شده بود. پس از چند عمل جراحی دچار تشنجات شدید شد. علاوه بر این در اثر ضربات پسر خوانده ولیفقیه ارتجاع در عراق، احتمال مننژیت میرفت. آنگاه لختههای خون در عروق پا بر وخامت حالش افزود و سرانجام، به گفته پزشکان، در اثر آمبولیریه جان سپرد.
درخواستهای مکرر در مکرر برای انتقال به بیمارستان نیروهای آمریکایی در ۲هفته گذشته، که سازمان ملل روز بروز در جریان قرارگرفته است، بیجواب ماند».
بیتردید، سرخی خون مجاهد قهرمان بهمن عتیقی، پرچم هیهات اشرفیان را در جنگ صد برابر گلگونتر و عزم فرزندان ایران را برای سرنگونی رژیم پلید ولایتفقیه حداکثر خواهد کرد
تولد: یکم اردیبهشت ۱۳۵۲ – بندر ماهشهر
شهادت: سوم اردیبهشت ۱۳۹۰
پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی ایران: ۲۳خرداد ۱۳۷۶
«مگه میشه در مقابل خون شهدای قیام خاموش نشست. مگه میشه در مقابل خون ۱۲۰هزار شهید سکوت کرد و به این رژیم پلید تن داد». - از گفتههای مجاهد قهرمان بهمن عتیقی
ستاره خونین سی و پنجم از جاودانه فروغهای اشرف، قهرمان خلق، بهمن عتیقی بود، که ظهر روز سوم اردیبهشت۹۰ در بیمارستان شهر بعقوبه بهشهادت رسید.
مجاهد قهرمان، بهمن عتیقی، زاده دلیر مردم ماهشهر، فرزند مردمان محروم و زحمتکش جنوب، از جوانان پرشوری بود که پس از چشیدن طعم رنج و مشاهده دردهای خلقش، در سال ۷۶ به ارتش آزادی پیوست تا بهعنوان یک رزمنده پرشور با قافله آزادی میهن در مسیر رهاندن وطن از چنگال ولایت پلید آخوندهای خونریز و مستبد، همراه و همسفر شود.
بهمن خود لحظه پیوستن به مجاهدین را اینطور گفته است:
«از سال ۷۴ سازمان را شناختم. چون کم و بیش سیمای مقاومت را میگرفتم. … در تاریخ 23/3/76 از ماهشهر همراه با دو سه نفر از دوستانم به آبادان رفتیم و… از مرز گذشتیم و به مجاهدین وصل شدیم».
او آمده بود تا به دریای خروش و انقلاب وصل شود.
یک همرزمش که از کودکی با بهمن همراه بوده و با هم بهسمت اشرف حرکت کردند، لحظه انتخاب بهمن برای اشرفی شدن را این طور توصیف کرده است:
وقتی به او گفته شد آیا حاضری به اشرف و به مجاهدین بپیوندی بدون مکث گفت آری و با جان و دل پذیرفت. روز جمعه ۲۲خرداد ماه ۱۳۷۶ساعت ۰۸۳۰ یا ۰۹۰۰ صبح بود که مادرم گفت بهمن و رسول (مجاهد شهید رسول قنواتی) با تو کار دارند، وقتی آمدم، اول بهمن را دیدم، بهمحض اینکه مرا دید حتی سلام نکرد و بلافاصله گفت کی حرکت میکنیم، در لحظه مکث کردم که ببینم واکنش او چیست بعد گفتم وقت زیاد داریم، بهمن گفت من از دیشب خوابم نبرد، وقتی شنیدم که میتوانم به اشرف بروم انگار دنیا را بهم دادند، او خیلی خوشحال بود مثل پرندهای که از قفس آزادش کرده باشند، هنوز برق چشمانش در خاطرم نقش بسته، به او گفتم میدانی کجا داریم میرویم؟ گفت آره آنجائیکه سالیان آرزویش را داشتم.
بهمن همانقدر که بهمجاهدین و بهآزادی مردمش عشق میورزید،نسبت بهنظام ننگین ولایتفقیه خشمگین و پرکینه بود.
همان همرزم همراهش در این مورد این طور نوشته:
یک روز به من گفت، شیرینترین لحظه زندگیم وقتی بود که نوشتم مرگ بر خمینی، چون مسبب تمام بدبختیهای مردم همین حیوان (خمینی) درنده و کثیف است، او به راستی تمام رذائل هستی را در رو ح پلید خمینی میدید و نام خمینی برایش تجسم درد و رنج یک خلق در زنجیر بود.
مجاهد قهرمان بهمن عتیقی، یک بار در جمع همرزمانش در اشرف، روایت سوگند و عهد و پیمان در مسیر مبارزهاش را اینطور تعریف کرد:
«راستش سال ۸۰ بود که رفتیم پیش خواهر و برادر بودند، سوگند عضویت خوردیم… الآن که بچهها لحظههایشان را گفتند که رفتیم پیش رهبری همین را میخواستم بگویم، وقتی رفتم، برگهام را که تحویل دادم، سوگندم را که خوردم خواهرمریم ایستاده بود، چند قدم آنطرف هم برادر ایستاده بود داشت با بچهها صحبت میکرد، پیش خواهرمریم که رفتم بهش تعهد دادم که سراین موضوع بایستم، پیش برادر هم که رفتم، بهش گفتم که میخواهم حامل ارزشهای مجاهدی بشم بتونم اونو تو خودم احیا بکنم، بعد گفتم تا آخرش، تا دینش هستم و هیچوقت ازش کوتاه نمیآیم، این ارزشهایی است که راحت بهدست نیاوردم»
شور تبدیل شدن به مجاهدی پرتوان، بهمن فروتن و خاکی را سرشار از عشق بهمردم و پر از حس رهایی کرده بود:
« برای چندمین وچندمین بار منتی که سازمانم بر سرم گذاشت و من را لایق این جنگ دانست، خدا را شکر میکنم. و با تمام وجود و از روی اوج و قله مجاهدت و خوشحالی تمام، انتخاب میکنم که در رکاب رهبری آرمانی و عقیدتی خودم، برادر مسعودو خواهر مریم، برای محقق کردن این ایدئولوژی پاک، که از برادر نشأت گرفته است بجنگم و …تا آخرین نفس وقطره خون با روی گشاده استقبال کنم و خواهان آن باشم و دیگر هیهات… بهمن عتیقی 21/1/88»
مسعود رجوی روز سوم اردیبهشت ۹۰ با اطلاع از شهادت مجاهد قهرمان بهمن عتیقی در بیمارستان بعقوبه عراق، در این باره چنین گفت:
«بهمن یکی از ۱۸ مجاهدی بود که در صحنه مجروح و بیهوش و توسط وحوش عراقی به گروگان گرفته شدند. اما زخم او بقدری شدید بود که ناگزیراو را به بیمارستان بعقوبه فرستادند.
گلوله به ستون فقرات خورده و نخاع را قطع و وارد شکم شده بود. پس از چند عمل جراحی دچار تشنجات شدید شد. علاوه بر این در اثر ضربات پسر خوانده ولیفقیه ارتجاع در عراق، احتمال مننژیت میرفت. آنگاه لختههای خون در عروق پا بر وخامت حالش افزود و سرانجام، به گفته پزشکان، در اثر آمبولیریه جان سپرد.
درخواستهای مکرر در مکرر برای انتقال به بیمارستان نیروهای آمریکایی در ۲هفته گذشته، که سازمان ملل روز بروز در جریان قرارگرفته است، بیجواب ماند».
بیتردید، سرخی خون مجاهد قهرمان بهمن عتیقی، پرچم هیهات اشرفیان را در جنگ صد برابر گلگونتر و عزم فرزندان ایران را برای سرنگونی رژیم پلید ولایتفقیه حداکثر خواهد کرد
.
لطفا امضا كنيد و جان هزاران مبارز آزادي را نجات بدهيد دوستان عزيز فقط 29روز به پايان ضرب الاجل باقي مانده است
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
از همكاري شما بسيار سپاسگذارم
لطفا امضا كنيد و جان هزاران مبارز آزادي را نجات بدهيد دوستان عزيز فقط 29روز به پايان ضرب الاجل باقي مانده است
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
از همكاري شما بسيار سپاسگذارم
اشغال سفارت انگلیس در تهران به دستورخامنه ای و توسط سپا ه پاسداران
مقاومت ایران حمله فاشیسم دینی حاکم بر ایران به سفارت انگلستان در تهران و اشغال آن و به گروگان گرفتن شماری از دیپلوماتها و تخریب وسایل و آسیب رساندن به ساختمان سفارت را قویاً محکوم میکند و آن را نقض شدید اولیهترین معاهدات بینالمللی میداند که میبایست با پاسخ قاطع جامعه بینالمللی مواجه شود.
این حمله توسط شخص خامنهای تصمیمگیری شده و سپاه پاسداران و نیروهای وابسته به بیت خامنهای آن را به اجرا در آوردهاند و این ادعا که دانشجویان سفارت را اشغال کردهاند، یک دروغ مسخره است که همگان با آن آشنا هستند.
خامنهای با سوءاستفاده از عدم قاطعیت جامعه جهانی، بهویژه شورای امنیت مللمتحد در مقابله با رژیم، درصدد است با اشغال سفارت انگلستان و با شانتاژ و تهدید و ارعاب از اتخاذ یک سیاست قاطعانه و از جمله اعمال تحریمهای بینالمللی علیه رژیم آخوندی بهخاطر پروژه تسلیحات اتمی جلوگیری کند.
همچنانکه مقاومت ایران بارها اعلام کرده است تنها راه مقابله با فاشیسم دینی حاکم بر ایران و جلوگیری از دستیابی این رژیم به سلاح اتمی، اعمال یک سیاست قاطع دربرگیرنده تحریمهای همهجانبه و حمایت از تغییر این رژیم به دست مردم و مقاومت ایران است.
دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران
8آذر۱۳۹۰ (29نوامبر۲۰۱۱)
این حمله توسط شخص خامنهای تصمیمگیری شده و سپاه پاسداران و نیروهای وابسته به بیت خامنهای آن را به اجرا در آوردهاند و این ادعا که دانشجویان سفارت را اشغال کردهاند، یک دروغ مسخره است که همگان با آن آشنا هستند.
خامنهای با سوءاستفاده از عدم قاطعیت جامعه جهانی، بهویژه شورای امنیت مللمتحد در مقابله با رژیم، درصدد است با اشغال سفارت انگلستان و با شانتاژ و تهدید و ارعاب از اتخاذ یک سیاست قاطعانه و از جمله اعمال تحریمهای بینالمللی علیه رژیم آخوندی بهخاطر پروژه تسلیحات اتمی جلوگیری کند.
همچنانکه مقاومت ایران بارها اعلام کرده است تنها راه مقابله با فاشیسم دینی حاکم بر ایران و جلوگیری از دستیابی این رژیم به سلاح اتمی، اعمال یک سیاست قاطع دربرگیرنده تحریمهای همهجانبه و حمایت از تغییر این رژیم به دست مردم و مقاومت ایران است.
دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران
8آذر۱۳۹۰ (29نوامبر۲۰۱۱)
woensdag 30 november 2011
اشكهاي پدر براي آخرين لبخند دختر جوانش كه به خاموشي نشست
نامه پدري داغديده به دنيا كه شاهد پرپر شدن دخترجوانش بود
آیا صدای صبا را کسی شنید؟ سهم صبا از حقوق انسانی و حقوقبشر کجاست؟
من رضا هفت برادران، پدر صبا هستم، دلم میخواهد این نامه را همه ارگانها و افرادی که دستاندرکار حقوقبشر هستند بخوانند، و بگویند سهم صبا از حقوقبشر، یا حقوق انسان کجاست؟
روز شنبه بیستم فروردین سال ۱۳۹۰، حدود ساعت پنج و نیم بامداد، در حالیکه، در بیمارستانی که دو سرباز مثل یک زندانی مواظب من بودند، بهدنبال درخواست اهدای خون از این و آن بودم، تا زندگی صبا را نجات دهم، سرباز سوم رسید و گفت دخترت مرد! به شتاب به داخل بخش RCU بیمارستان عدنان خیرالله در بغداد برگشتم رنگ صبا سفید شده بود، و همه علائم روی صفحه خاموش شده بودند، و اثری از حیات نبود. این نقطه پایان یک تلاش ۱۴ساعته بود، از وقتی که صبا در یورش وحشیانه نیروهای مالکی به کمپ پناهندگان بیسلاح اشرف قسمت بالای پایش مورد اصابت قرار گرفت و شاهرگ و استخوان اصلیاش شکست، من تمام سعیام را کردم که ذرهای احساس انسانی در جلادانی که مالکی بهعنوان دکتر و محافظ بر ما گماشته برانگیزم تا شاید صبا زنده بماند، اما بهزودی متوجه شدم که آنها یک تونل جهنمیدرست کردهاند تا هر کس را که در صحنه نتوانستهاند به قتل برسانند در این تونل تحت نام درمان او را زجرکش و تمام کش کنند.
از بیمارستان موسوم به عراق جدید در اشرف تا جاده اصلی که به بعقوبه میرود حدود دو کیلومتر راه است، در این مسیر در هفت نقطه ما را متوقف کردند. در آخرین نقطه به سرگرد عراقی که ستون را بیدلیل متوقف کرده بود و میخواست نفرات همراه بیماران را به اشرف برگرداند تذکر دادم وضع صبا وخیم است و باید فوری اجازه حرکت دهید، زیر لبی به نفر کنار دستیاش گفت، چه خوب ماهم میخواهیم اینها بمیرند. بعد از دو ساعت به جاده اصلی رسیدیم. این اولین منزل وقتکشی بود، بعد ما را به بیمارستان بعقوبه بردند در حالی که دکتر عمر خالد رئیس بیمارستان مستقر در اشرف میدانست که عمل مورد احتیاج صبا فقط در بغداد میسر است. اعزام به بعقوبه بخش دیگری از سناریو اتلاف وقت بود.
در بعقوبه وقتی پزشکان گفتند صبا باید فوری به بغداد اعزام شود، این کلمه فوری، دستاویز ایجاد صحنه دیگری از شقاوت جلادان مالکی شد. همان افسر عراقی که به او رائد یاسر میگفتند، نزد من آمد و برای نجات جان صبا گفت از مجاهدین جدا شو همین الآن بهترین امکانات را برای درمانش فراهم میکنم. و بعد تو و او را به بهترین کشورها مثل فرانسه یا هرجا که تو بخواهی میفرستم.
یاد اوین و بازجوییهای سال ۶۰ افتادم.
صبا هم از کودکی با در و دیوار زندان آشنا بود. با صدای شکنجه میخوابید و با صدای شکنجه بیدار میشد.
سرانجام پس از گذران دوران کودکی در رنج بسیار، از ایران خارج شدیم. و به اشرف آمدیم و بعد از مدتی صبا را با خواهرش به آلمان فرستادیم، جایی که همه گونه امکانات درس و زندگی را در اختیار داشت. اما گویی همین صدای شکنجه در طول زندگیش همواره در گوشش بود. این صدا بهزودی تبدیل به صدای شکنجه تمام ملت ایران توسط رژیم ولایتفقیه شد و صبا را برای رهایی میهن، به تلاش وا داشت.
سرانجام صبا اشرف را انتخاب کرد. جایی که عاشقان آزادی ایران پناه گرفتهاند.
و حالا صبای تیر خورده با من بعد از اینکه نصف روز برای مداوا از اشرف تا بعقوبه ما را سردواندهاند و درحالی که هر لحظه در اثر خونریزی داخلی مثل شمع در جلوی چشمانم آب میشود، باید بار دیگر، هردویمان آزمایش پس میدادیم، اما پاسخ ما را امام حسین با هیهات مناالذله از پیش داده بود. به افسر عراقی گفتم ما در عراق توقع امکانی بیش از آنچه مردم عراق دارند نداریم، و تو هم بهتر است آن امکانات را کهداری برای خودت استفاده کنی و فقط ما را سریع به بغداد برسانی.
همین پاسخ کافی بود که دشمن زجرکش کردن صبا را با اتلاف وقت بیشتر دنبال کند، تا حدی که بعد از نزدیک ۱۴ساعت خونریزی داخلی در ساعت ۲۱شب او را به اتاق عمل رساندند، و در شرایطی که من اجازه تحرک نداشتم از من میخواستند که خون برایش تهیه کنم. نتیجهاین تونل شکنجه چیزی جز شهادت صبا نبود، و داغ چهره معصومش که ساعتها در بیهوشی نفس نفس میزد، تا ابد بر دل من حک شد. جانیان حتی پیکرش را هم به من نمیدادند، و آن را وسیله چند روز کشمکش و جنگ روانی و عذاب دادن من و خواهرش کردند.
آیا صدای صبا را کسی شنید؟ سهم صبا از حقوق انسانی و حقوقبشر کجاست؟ سهم خواهران و برادران صبا در شهر اشرف چطور؟
راستی آیا در پشت عباراتی مثل «کنوانسیون چهارم ژنو» «حقوق پناهندگی» «اصل آر.تو.پی» «حقوقبشر» و... وجدانهای بیداری هم هست که بپرسد چرا؟ چرا مالکی به دستور رژیم آخوندهای حاکم بر ایران، خون مجاهدین را میریزد، و از کسی صدایی در نمیآید؟ آیا صدای صبا را نشنیدید؟ او در آخرین پیامش گفت: تا آخر ایستادهایم تا آخر میایستیم.
بله ما در هرصورت راهمان را با ایستادگی بر سر اصولمان باز میکنیم، اما شما... ... ؟
لطفا امضا كنيد و جان هزاران مبارز آزادي را نجات بدهيد
فقط 30روز به پايان ضرب الاجل باقي مانده است
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
فقط 30روز به پايان ضرب الاجل باقي مانده است
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
zondag 27 november 2011
34روز ديگر فاجعه اي ديگر در راه است جان آنها را نجات دهيم
پرستاري كه در صحنه درگيري رودرو خود را سپر بلاي دوستانش كرد
شکر نعمت وصل
نگاهي به زندگي جاودانهفروغ اشرف، شهيد مجاهد خلق شهناز پهلواني
تولد: 1340- رامهرمز
شهادت: ۱۹فروردین ۱۳۹۰- اشرف
سالها در پي وصل بهسرچشمه بود، وقتي بهاشرف رسيد، احساس قطرهيي را داشت که به دريا پيوسته است. شکر نعمت وصل را ميشد در شور و اشتياقش براي کار و مسئوليت و بهميدان شتافتن ديد که پرشکوهترين فرازش در روز 19فروردين بود.
شهناز پهلواني، زن مجاهدي که براي وصل سير و سلوکي سخت و طولاني را طي کرده بود، اکنون در وصل خود جاودانه شده است. او خود درباره مسيري که تا وصل بهمجاهدين و رسيدن بهاشرف طي کرده نوشته است:
«من در خانوادهيي مذهبي يا بهعبارتي متعصب که اسلام را تقليد کورکورانه از آخوندها و خم و راست شدن بدون مفهوم روزانه که نماز ناميده ميشد، بزرگ شدم. هربار که به اصفهان ميرفتم (به جلسات آخوندها) احساس تضادم از چنين اسلامي بيشتر ميشد… بعد از انقلاب خوب جو سياسي باز شد و آرزوي من برآورده گرديد. هر کتابي ميخواستي وجود داشت و من نيز چون تشنهيي که هرچه آب دريا را مينوشد تشنهتر ميشود، شده بودم».
شهناز وقتي در جستجوهايش با نام مجاهدين آشنا ميشود، درنگ نميکند:
«بعد از کلاس رفتم دفترشان، از قضا آن روز يک سخنراني از برادر مسعود گذاشته بود. بدون سختي آرام نشستم و گوش دادم ولي ندايش تا مغز استخوانم اثر کرده بود. سعي کردم مقاومت کنم و احساسم را حتي از خودم پنهان کنم و مطالعه را چاره ميدانستم…».
شهناز که در آن زمان هنوز دانشآموز بود، در کنار مجاهدين فعاليت را آغاز ميکند و هر چه ميگذرد و به سرعت پيوندش عميقتر ميشود:
«تابستان که به نجف آباد (اصفهان) رفتيم، بازگشتي در آن نبود و من تا آن زمان ميزان وابستگيم را به سازمان نفهميده بودم، ديگر قادر نبودم بدون آنها زندگي کنم…».
شهناز که براي رسيدن بهاشرف راه سخت و طولاني را طي کرده بود، بهراستي شکرگزار نعمت وصل بود و اين را ميشد در تمام لحظات زندگي انقلابيش و تمام حرفها و نوشتههايش ديد.
«هميشه بهخاطر بودن در زير چتر رهبري مسعود و مريم سپاسگزار خداي يکتا هستم اگرچه ميدانم اگر حتي سلول سلول وجودم زبان بگشايند قادر نيستم پاسخگوي حتي يک دقيقه هدايت و داشتن چنين رهبري را جبران کنم».
روز 19فروردين با اصرار، خودش را به صفوف اول رساند. ميگفت ميخواهم از خاک اشرف که حريم آزادي و اميد مردم ايران است تا آخرين قطره خونم دفاع کنم. شوق پرواز وجودش را پرکرده و سرانجام به عهدش و سوگندش وفا کرد و چون ستارهيي درخشان به کهکشان شهيدان پيوست.
شکر نعمت وصل
نگاهي به زندگي جاودانهفروغ اشرف، شهيد مجاهد خلق شهناز پهلواني
تولد: 1340- رامهرمز
شهادت: ۱۹فروردین ۱۳۹۰- اشرف
سالها در پي وصل بهسرچشمه بود، وقتي بهاشرف رسيد، احساس قطرهيي را داشت که به دريا پيوسته است. شکر نعمت وصل را ميشد در شور و اشتياقش براي کار و مسئوليت و بهميدان شتافتن ديد که پرشکوهترين فرازش در روز 19فروردين بود.
شهناز پهلواني، زن مجاهدي که براي وصل سير و سلوکي سخت و طولاني را طي کرده بود، اکنون در وصل خود جاودانه شده است. او خود درباره مسيري که تا وصل بهمجاهدين و رسيدن بهاشرف طي کرده نوشته است:
«من در خانوادهيي مذهبي يا بهعبارتي متعصب که اسلام را تقليد کورکورانه از آخوندها و خم و راست شدن بدون مفهوم روزانه که نماز ناميده ميشد، بزرگ شدم. هربار که به اصفهان ميرفتم (به جلسات آخوندها) احساس تضادم از چنين اسلامي بيشتر ميشد… بعد از انقلاب خوب جو سياسي باز شد و آرزوي من برآورده گرديد. هر کتابي ميخواستي وجود داشت و من نيز چون تشنهيي که هرچه آب دريا را مينوشد تشنهتر ميشود، شده بودم».
شهناز وقتي در جستجوهايش با نام مجاهدين آشنا ميشود، درنگ نميکند:
«بعد از کلاس رفتم دفترشان، از قضا آن روز يک سخنراني از برادر مسعود گذاشته بود. بدون سختي آرام نشستم و گوش دادم ولي ندايش تا مغز استخوانم اثر کرده بود. سعي کردم مقاومت کنم و احساسم را حتي از خودم پنهان کنم و مطالعه را چاره ميدانستم…».
شهناز که در آن زمان هنوز دانشآموز بود، در کنار مجاهدين فعاليت را آغاز ميکند و هر چه ميگذرد و به سرعت پيوندش عميقتر ميشود:
«تابستان که به نجف آباد (اصفهان) رفتيم، بازگشتي در آن نبود و من تا آن زمان ميزان وابستگيم را به سازمان نفهميده بودم، ديگر قادر نبودم بدون آنها زندگي کنم…».
شهناز که براي رسيدن بهاشرف راه سخت و طولاني را طي کرده بود، بهراستي شکرگزار نعمت وصل بود و اين را ميشد در تمام لحظات زندگي انقلابيش و تمام حرفها و نوشتههايش ديد.
«هميشه بهخاطر بودن در زير چتر رهبري مسعود و مريم سپاسگزار خداي يکتا هستم اگرچه ميدانم اگر حتي سلول سلول وجودم زبان بگشايند قادر نيستم پاسخگوي حتي يک دقيقه هدايت و داشتن چنين رهبري را جبران کنم».
روز 19فروردين با اصرار، خودش را به صفوف اول رساند. ميگفت ميخواهم از خاک اشرف که حريم آزادي و اميد مردم ايران است تا آخرين قطره خونم دفاع کنم. شوق پرواز وجودش را پرکرده و سرانجام به عهدش و سوگندش وفا کرد و چون ستارهيي درخشان به کهکشان شهيدان پيوست.
vrijdag 25 november 2011
...دنيا فقط يك شاهد بي عمل است بر قتل عام جديدي كه پيش رو است.
تبریک وطن چه دخترانی داری
در بحر عجب دل افکنانی داری
در رزم پر از حماسه عصر نوین
از شیرزنان تهمتنانی داری
تولد: ۱۳۶۲
شهادت: ۱۹فروردین ۱۳۹۰- اشرف
در بحر عجب دل افکنانی داری
در رزم پر از حماسه عصر نوین
از شیرزنان تهمتنانی داری
تولد: ۱۳۶۲
شهادت: ۱۹فروردین ۱۳۹۰- اشرف
گفتم آسیه مواظب باش، بذار برات سپر بگیرم، همین طوری بیمحابا نرو جلو. دارند هدفگیری میکنند. گفت نه حواسم هست. دل توی دلش نبود. میگفت: ای قاتلها و فریاد الله اکبر… . با هم جلو رفتیم و در کنار یک خاکریز نشستیم. از آنجا اغلب صحنههایی را که یکی از عراقیان مزدور در حال نشانه روی بود فیلمبرداری کرد. صحنههایی که بیانگر جنایت فجیع در اشرف بود. وقتی متوجه اصابت گلوله به نسترن عظیمیشدم، دیگر آسیه را ندیدم.
برای انتقال مجاهد شهید فاطمه مسیح به امداد رفته بودم كه بعد از دقایقی، آسیه را درحالیکه مجروح بود، از ماشین پیاده کردند. تمام تختهای اورژانس پر بود، و جایی نبود که آسیه را بخوابانند. او را روی زمین قرار دادم، و با او شروع به صحبت کردم. باورم نمیشد که تادقایقی پیش در كنارم بود و حالا بیهوش روی پایم خوابیده. چندین بار بهصورت او زدم، که به هوش آمد. خون زیادی ا ز پایش رفته بود و از ناحیه ران مورد اصابت گلوله قرارگرفته بود. آنقدر خون از بدنش رفته بود که تمام لباس هایش غرق خون بود.
نگاهی به من کرد و درخواست کرد که او را به پهلو کنم. ولی توان چرخاندن او را نداشتم. نفساش بالا نمیآمد. تمام وقت بهرغم درد زیاد، نمیدانم چرا اینقدر میخندید. یکی از پرستارها بالای سرش آمد که به او سرم وصل کند، ولی رگش پیدا نمیشد از شدت درد و بیتابی، دستانش را میکشید و آنژيوکتها در دستش میشکست. به او گفتم آسیه مقاومت کن، تو میتونی، تو شاخص و الگوی مقاومت و ایستادگی بودی، بذار رگت رو پیدا کنن، دستات رو فشار بده، خیلی تلاش میکرد، ولی دیگر توان نداشت. هرازگاهی دوباره به هوش میآمد و میخندید. ۲ساعت تمام، بدون اینکه دکتری بالای سرش بیاید و درست او ر ا مورد معاینه قرار بدهد، بر روی کف بیمارستان قرار داشت. بعد ساعتاش را از دستش در اوردم، متوجه این کار شد، وبا صدایی آرام از من پرسيد ساعت چند است؟ گفتم ۱۰ و ربع، و از فرط خوشحالی نمیدانستم چه کار کنم و فریاد زدم آسیه داره نگاه میکنه، به هوش اومده، بعد دوباره لبخندی زد و گفت: ببین من کی میروم، به بچهها بگو که من رفتم. و بعد از یک ربع در ساعت ۱۰۳۰ دستهایش یخ کرد، آسيه شهيد شد
….
آسیه رخشانی شاید همواره برایم بهعنوان یک خواهر کوچکتر بود و همیشه نسبت به او احساس بزرگی میکردم، چون وقتی به مبارزه آمد ۱۴ساله بود، ولی وقتی در دستانم پرکشید و بهشهادت رسید، من را بزرگ کرد و باعث شد که به دنیای جدیدی قدم بگذارم. هرچند داغ پرکشیدنش تا به ابد در دلم خواهد ماند، ولی وقتی رفت من را هم باخودش به اوج برد. از آنگونه رفتنها که آدمی را غرق در غرور و افتخار میکند و تازه انگار آسیه در من زنده شد
آسیه رخشانی شاید همواره برایم بهعنوان یک خواهر کوچکتر بود و همیشه نسبت به او احساس بزرگی میکردم، چون وقتی به مبارزه آمد ۱۴ساله بود، ولی وقتی در دستانم پرکشید و بهشهادت رسید، من را بزرگ کرد و باعث شد که به دنیای جدیدی قدم بگذارم. هرچند داغ پرکشیدنش تا به ابد در دلم خواهد ماند، ولی وقتی رفت من را هم باخودش به اوج برد. از آنگونه رفتنها که آدمی را غرق در غرور و افتخار میکند و تازه انگار آسیه در من زنده شد
مثل خواهر کوچکترم بود ولی وقتی در دستانم پرکشید مرا بزرگ کرد
قاتلين مجاهدان بي دفاع شهر اشرف 19 فروردين
فقط 35روز به پايان ضرب الاجل باقي مانده است جان ايرانيان كمپ اشرف را نجات دهيد.
يك امضاي شما جان هزاران ايراني پناهنده در كمپ اشرف را نجات خواهد داد فقط تا پايان دسامبر فرصت داريد. يك قتل عام ديگر در راه است.
يك امضاي شما جان هزاران ايراني پناهنده در كمپ اشرف را نجات خواهد داد فقط تا پايان دسامبر فرصت داريد. يك قتل عام ديگر در راه است.
.
dinsdag 22 november 2011
به قول پروفسور آلن درشویتز، معرفترین وکیل جهان آن يار كزو گشت سردار بلند جرمش آن بود كه اصرار هويدا ميكرد
به قول
پروفسور آلن درشویتز، معرفترین وکیل جهان در پروندههای جنایی آن يار كزو گشت سردار بلند
جرمش آن بود كه اصرار هويدا ميكرد
پروفسور آلن درشویتزدرسمپوزیوم در واشنگتن،
بسیار تشکر میکنم، چه افتخاری است برای شخص من که با شما صحبت میکنم. نه تنها برای اینکه در جمع افراد برجستهیی در این پنل هستم، بلکه برای همه شما که در اینجا حضور دارید. و همچنین به یک دلیل مشخص.
سنت مذهبی من و همچنین سنت مذهبی اسلام میگوید آن کسی که زندگی یک نفر را نجات میدهد، مثل آن است که زندگی تمام دنیا را نجات داده است. ما امروز اینجا هستیم، که زندگی یک دنیا را نجات دهیم و این چه افتخاری برای همه ماست.
ساکنان کمپ اشرف در عراق!
۳۴۰۰ مخالف ایرانی غیرمسلح، که بسیاری از آنها شاهدان بدترین اذیت و آزارهای این رژیم در طی سالیان هستند، بسیاری از آنها شاهد جنایت علیه اعضای خانواده خود بودهاند. اینها گروهی هستد که میتوانند شهادت بدهند. جایی که دادگاه بینالمللی جنایی، احمدینژاد و بقیه را برای جنایات بینالمللی که مرتکب شدهاند، به محاکمه بکشد، باید این کار را بکند و محتمل است که این را انجام دهد. میتوانم به شما بگویم که این موضوع بهطور فعال دنبال میشود. برخی از مهمترین شاهدان ممکن است که از میان ۳۴۰۰ اشرفی اشرف باشند. این یکی از دلایل مهم است که جنایتکاران جنگی که ایرانیان را میچرخانند، مضطرب و پیگیرند که اشرف بسته شود و شاهدان از بین بروند. و بدین ترتیب همانطور که یک وکیل حقوقبشر گفت: آیات بخشش برای قاتلان در ایران خواهد بود.
حالا که رژیم لیبی واژگون شده و دولت سوریه در زیر آتش است، سرکوبگرترین رژیم در خاورمیانه و شاید کل دنیا، رژیم ایران احمدینژاد است. ملاها که رژیم مذهبی را میچرخانند، با استفاده از شکنجه، تجاوز و قطع عضو، مخالفان خود را سرکوب میکنند. آنها دشمنان خود را به قتلعام تهدید میکنند و بهدنبال ساخت سلاح کشتار جمعی هستند که میتواند ملتها را کاملاًٴ از روی کره زمین محو کند. آنها سفارتها و مراکز جمعی را با گرفتن کشته زیاد از جمله زنان و کودکان منفجر میکنند. آنها مردم از جمله سفیران را بر اساس مذهب و ملیت هدف قرار میدهند.
آنها از حملههای تروریستی علیه سربازان و غیرنظامیان از طریق حمایت مالی و امکانات، پشتیبانی میکنند.
آنها مرتکب جنایات جنگی، جنایت علیه بشریت و قتلعام میشوند. آنها جنایتکاران بینالمللی هستند که مانند بقیه گروههای جنایتکاران، شاهدان جنایات خود را میکشند، تا نتوانند در دادگاهها، علیهشان شهادت بدهند. حالا آنها در حال برنامهریزی برای کشتار جمعی متمرکزترین گروه شاهدان جنایات آنها در دنیا هستند
پروفسور آلن درشویتز، معرفترین وکیل جهان در پروندههای جنایی آن يار كزو گشت سردار بلند
جرمش آن بود كه اصرار هويدا ميكرد
پروفسور آلن درشویتزدرسمپوزیوم در واشنگتن،
بسیار تشکر میکنم، چه افتخاری است برای شخص من که با شما صحبت میکنم. نه تنها برای اینکه در جمع افراد برجستهیی در این پنل هستم، بلکه برای همه شما که در اینجا حضور دارید. و همچنین به یک دلیل مشخص.
سنت مذهبی من و همچنین سنت مذهبی اسلام میگوید آن کسی که زندگی یک نفر را نجات میدهد، مثل آن است که زندگی تمام دنیا را نجات داده است. ما امروز اینجا هستیم، که زندگی یک دنیا را نجات دهیم و این چه افتخاری برای همه ماست.
ساکنان کمپ اشرف در عراق!
۳۴۰۰ مخالف ایرانی غیرمسلح، که بسیاری از آنها شاهدان بدترین اذیت و آزارهای این رژیم در طی سالیان هستند، بسیاری از آنها شاهد جنایت علیه اعضای خانواده خود بودهاند. اینها گروهی هستد که میتوانند شهادت بدهند. جایی که دادگاه بینالمللی جنایی، احمدینژاد و بقیه را برای جنایات بینالمللی که مرتکب شدهاند، به محاکمه بکشد، باید این کار را بکند و محتمل است که این را انجام دهد. میتوانم به شما بگویم که این موضوع بهطور فعال دنبال میشود. برخی از مهمترین شاهدان ممکن است که از میان ۳۴۰۰ اشرفی اشرف باشند. این یکی از دلایل مهم است که جنایتکاران جنگی که ایرانیان را میچرخانند، مضطرب و پیگیرند که اشرف بسته شود و شاهدان از بین بروند. و بدین ترتیب همانطور که یک وکیل حقوقبشر گفت: آیات بخشش برای قاتلان در ایران خواهد بود.
حالا که رژیم لیبی واژگون شده و دولت سوریه در زیر آتش است، سرکوبگرترین رژیم در خاورمیانه و شاید کل دنیا، رژیم ایران احمدینژاد است. ملاها که رژیم مذهبی را میچرخانند، با استفاده از شکنجه، تجاوز و قطع عضو، مخالفان خود را سرکوب میکنند. آنها دشمنان خود را به قتلعام تهدید میکنند و بهدنبال ساخت سلاح کشتار جمعی هستند که میتواند ملتها را کاملاًٴ از روی کره زمین محو کند. آنها سفارتها و مراکز جمعی را با گرفتن کشته زیاد از جمله زنان و کودکان منفجر میکنند. آنها مردم از جمله سفیران را بر اساس مذهب و ملیت هدف قرار میدهند.
آنها از حملههای تروریستی علیه سربازان و غیرنظامیان از طریق حمایت مالی و امکانات، پشتیبانی میکنند.
آنها مرتکب جنایات جنگی، جنایت علیه بشریت و قتلعام میشوند. آنها جنایتکاران بینالمللی هستند که مانند بقیه گروههای جنایتکاران، شاهدان جنایات خود را میکشند، تا نتوانند در دادگاهها، علیهشان شهادت بدهند. حالا آنها در حال برنامهریزی برای کشتار جمعی متمرکزترین گروه شاهدان جنایات آنها در دنیا هستند
تسلیت مریم رجوی بهمناسبت فقدان دانیل میتران، دوست بزرگ و حامی مقاومت ایران و مقاومین اشرف
سهشنبه، ۰۱ آذر ۱۳۹۰ / ۲۲ نوامبر ۲۰۱۱
مریم رجوی، رئیسجمهور برگزیده شورای ملی مقاومت ایران، تأثر عمیق خود را بهمناسبت فقدان دانیل میتران دوست بزرگ و حامی مقاومت ایران و مقاومین اشرف ابراز کرد.
او یک مقاوم و یک مبارز خستگیناپذیر در دفاع از حقوقبشر در فرانسه و سراسر جهان بود.
توجه و تعهد خانم میتران برای دفاع از پناهندگان در اشرف که او تا به آخر از آنها دفاع کرد برای همیشه در قلب ایرانیان و در تاریخ مبارزه برای دموکراسی در ایران باقی خواهد ماند.
فقدان او در این لحظه سخت در تاریخ مردم و مقاومت ایران و به خصوص برای ساکنان اشرف جبرانناپذیر است.
خانم رجوی تسلیتهای خود را به فرزندان، نوهها و خانواده بزرگ میتران و به همه مردم فرانسه که او را بسیار دوست داشتند و به مدافعان حقوقبشر در سراسر جهان و سرکوب شدگانی که او از طریق بنیاد فرانس لیبرته حمایت میکرد تقدیم میکند. او بهطور خاص همدردی خود را با مجموعه پرسنل فرانس لیبرته و به ویژه دبیرکل آن میشل ژولی ابراز میدارد.
دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران
اول آذر۱۳۹۰ (۲۲نوامبر۲۰۱۱)
مریم رجوی، رئیسجمهور برگزیده شورای ملی مقاومت ایران، تأثر عمیق خود را بهمناسبت فقدان دانیل میتران دوست بزرگ و حامی مقاومت ایران و مقاومین اشرف ابراز کرد.
او یک مقاوم و یک مبارز خستگیناپذیر در دفاع از حقوقبشر در فرانسه و سراسر جهان بود.
توجه و تعهد خانم میتران برای دفاع از پناهندگان در اشرف که او تا به آخر از آنها دفاع کرد برای همیشه در قلب ایرانیان و در تاریخ مبارزه برای دموکراسی در ایران باقی خواهد ماند.
فقدان او در این لحظه سخت در تاریخ مردم و مقاومت ایران و به خصوص برای ساکنان اشرف جبرانناپذیر است.
خانم رجوی تسلیتهای خود را به فرزندان، نوهها و خانواده بزرگ میتران و به همه مردم فرانسه که او را بسیار دوست داشتند و به مدافعان حقوقبشر در سراسر جهان و سرکوب شدگانی که او از طریق بنیاد فرانس لیبرته حمایت میکرد تقدیم میکند. او بهطور خاص همدردی خود را با مجموعه پرسنل فرانس لیبرته و به ویژه دبیرکل آن میشل ژولی ابراز میدارد.
دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران
اول آذر۱۳۹۰ (۲۲نوامبر۲۰۱۱)
تدارك آينده به بهاي فداكاري شما بدست مي آيد
دانيل ميتران : تدارك آينده به بهاي فداكاري شما بدست مي آيد دردوران اشغال فرانسه از طرف نازي ها ما هزاران جوان سركوب شده اسير و خاموش بوديم و در روياي يك اروپاي بدون مرز كه هر كس جايگاه حقه خودش را بيابد ما را هم تروريست مي ناميدند فهميدم كه تنگترين حصارها, ديوارهاي بتوني زندان ها نيست بلكه حصارهاي فكري است كه ديكتاتوري براي ان
سان بوجود مي آورد
لطفا امضا كنيد و جان هزاران مبارز آزادي را نجات بدهيد
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
از همكاري شما بسيار سپاسگذارم
لطفا امضا كنيد و جان هزاران مبارز آزادي را نجات بدهيد
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
از همكاري شما بسيار سپاسگذارم
Abonneren op:
Posts (Atom)